بنزین اگر گران گشته مشکل از داشتن ماشین است!
مرغ اگر گران شده مشکل از وجودِ مرغ است!
گوشت اگر گران شده مشکل از وجود حیوان گوشت دار است!
نان اگر گران شده مشکل از طبیعت انسان است!
زندگی اگر در اینجا سخت شده مشکل از وجود زمین پهناوری است که دور آن خط کشی شده!
اگر پوشک گران شده مشکل از وجود مدفوع است!
اگر سختی وجود دارد مشکل از تصور مغز است!
زندگی اینجا عالیست، من نیز در حال رقصیدن!
البته رقصیدن ممنوع است.
پس اگر رقص ممنوع است مشکل از شادی است.
اگر شادی ممنوع است مشکل از تشکیل این احساس توسط مغز است.
اصلا اینجا همه چی عالیست مشکل از شما و مربوطیات شماست!
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود جز آرون کوچولو هیچکس نبود!
پسرک قصه ی ما علاقه ی زیادی به خوانندگی داشت از اونجایی که پول زیادی هم داشت به صورت خیلی راحتی راه براش باز شد و وارد عرصه هنر و خوانندگی شد؛گذشت و گذشت تا آرون قصه ی ما مرد شد و کنسرت گذاشت، از جمعیت زیاد هم نگم که اینقدر جمعیت زیاد بوده که همچو اسپایدرمن از دیوار بالا رفتن و کنسرت رو نگاه کردن!
آرشه پاره میشود؛ولی هنوز نجوای ساز با کیفیت عالی در گوشرِس(بر وزن دسترس :)) حُضار است.
شاید آرشه پاره نشده است. مشکل از گوش من یا تصور ذهنی من است!
خود زِ بی محتوا بودن این نوشته مطلع هستم.(:
.