این خانمی که عکسش رو میبینید لیدی لوکی { لوکی خانم - همزاد زن لوکی} هست که توی سریال خودش میگه دوست داره اسمش سیلوی باشه پس همه سیلوی صداش میکنن یکی از دلایلی که به بد بودن لوکی توی سریال مشکوک شدیم این خانم بود و بازم داستان تکراری همه فیلما که میگه عشق یه ادمو عوض میکنه میتونه یه ادم بد رو خوب کنه و یک خوب رو بد و دقیقا اتفاقی که برای لوکی افتاد همین بود لوکی یا به قول همشری هاش خدای شرارت عاشق شد و کاملا عوض شد ولی سیلوی تنها دلیلی نبود که احساس کردیم لوکی هم مثل همه قلب داره و ناراحت یا خوشحال میشه و توی همون قسمت اول دیدید که توی سریال لوکی به خاطر مادرش گریه کرد میتونست فرار کنه ولی ته قلبش موند شاید چون میخواست کمی عوض بشه وقتی که موبیوس بهش گفت تو سعی کردی برادرتو بکشی ولی موجوداتی که فرستادی سراغ اون مادرتو کشتن لوکی گریه کرد چون احساس کرد قاتل مادرشه و مقصر مرگ اون خودشه پس خب تا اینجا فهمیدیم این بنی بشر قلب و احساس داره و گریه میکنه !
اگه فهمیده باشید اخرین قسمت سریال سیلوی و لوکی دعواشون میشه چون به طرز عجیبی لوکی نگرانه کارشون اشتباه باشه و دنیا رو نابود کنه !! این واقعا همون ادمیه که توی فیلم اونجرز 1 وقتی برادرش داشت اونو میبخشید خجنر زد توی شکمش ؟ من که بعید میدونم !
عجیب ترین و شاید اعصاب خورد کن ترین بخش فیلم جاییه که سیلوی توی واگن داخل قسمت 3 میگه خستم و میخوام استراحت کنم و لوکی هم میگه تو به سبک خودت استراحت کن و من به سبک خودم و بله وقتی سیلوی بیدار میشه لوکی به جای اینکه محتات باشه که لو نرن رفته وسط همه و مثل اینکه داره بهش خوش میگذره ! یعنی وسط یه نقشه محرمانه که به جونش بستگی داره رفته داره میخونه و میرقصه ! و رومخ ترین بخشش اونجاییه که روشو میکنه به سیلوی و یه اهنگ رمانتیک جلوی همه میخونه ! لوکی لطفا خودتو کنترل کن ?? ولی خب همین صحنه ها فیلم رو باحال میکنن مگه نه ؟
قبل از خوندن ادامه مطلب یادتون باشه که در اخر توی کامنتا بگید کجای لوکی اعصابتونو خورد کرد ؟
خب همونطور که گفتم لوکی یه خانواده داره و خب برای مرگ مادرش عذاب وجدان داره خب اون یه برادر هم به اسم ثور داره {تور} که برای تلفظ درست باید از روی کلمه اینگلیسیش بخونید که میشه Thor برادر لوکی جز اونجرزه و خب توی Avengers:Endgame دیدید که وقتی تانوس لوکی رو کشت که توی سریال لوکی ایندشو میبینه و احساس میکنه مرگ توصط تانوس خیلی وحشتناکه ! خب کجا بودم ؟ اره وقتی لوکی توسط تانوس مرد ثور یا تور نشست و بالای سر جسد برادرش گریه کرد و خب تا حدودی مرگ لوکی بخاطر این بود که تانوس اول داشت ثور رو میکشت که لوکی بخاطر اون چیزی که الان یادم نیست رو به تانوس داد و در نهایت منجر به مرگش شد پس مثل انشا نتیجه میگیریم اون خانوادشو خیلی دوست داره و بعضی وقتا شاید با ثور بجنگه ولی در اخر برادرن پس جونشو برای اون داد یا حتی اگه بگه از پدرش متنفره ته دلش میخواست برگرده ازگارد یا همون اسگارد شاید بخشی از دلیلش خانوادش باشه هرچند که خانواده واقعیش نبودن ولی بازم اره .
خیلی ممنون که وقت گذاشتید و مطلب رو مطالعه کردید ??