اِمروز ... اِمروز گم ات کردم ، در هیاهوی این شهر
در لا به لای عابران خسته ، در شلوغی اُتوبان !!
ای ناسرودنی ترین شعر قلب من
بیا این بار به هم برسیم ، بیا این بار دیگر دو خط موازی نباشیم .
بیا رگ هایمان را قطع کنیم و به هم پیوند بزنیم .
ته مانده های ذهن پر تشویش ات را بردار و کمی با من باش :]
بیا اینجا درست کنار دلتنگی ام بنشین .
دست به دستانم بده تا برای تو آوازی از عطر بهارنارنج بخوانم !
برای تو
که به فصل ها میخندی ؛
برای تو
که خدا میشوی و مرا از بهشت دست هایت می رانی !
تو هرگز این را فراموش نکن ؛
حال من عجیب با تو خوب است :]
فاطمه موحدی پور