دلم میخواد یه ژانری رو توی اینستا بنا کنم به نام flaw blogger ، که توش از نقصهای خودم بی
پرده و تعارف حرف بزنم. اما ایرانی جماعت تخصصش به لجن کشیدن همممهههه چیز با تعارف و دلداری های فیک و تو خالیه.
من الان بگم حسرتم انگشتر پوشیدن به دلمه ولی بهم نمیاد چون دستام زشت و انگشتام کوتاه و ناخن هام داغونه یا بگم داغ دامن پوشیدن رو دلمه چون به فرم بدنم نمیاد و وقتی متوجه میشم چقد زشت شدهم دیگه نمیتونم از پوشیدنش لذت ببرم، یه سری آدم ابله هی میان میگن اون کاری رو بکن که دوس داری و
بلاہ بلاہ بلاه!
خزعبلات محض.
نتیجتا در درجه اول باید اینو فرهنگسازی کنیم:
نقصها وجود دارند و نباید وانمود کنیم نیستن.
چون اون فرد دارای نقص حس میکنه داریم فریبش میدیم و دروغ میگیم، دلداری احمقانه میدیم یا خودمونو زدیم به نفهمی (100%
داریم نفهم بازی درمیاریم).
اون آدم کور نیست. میبینه چه چیزهایی ایراد داره و چرا ایراد حساب میشه و نمی تونه رنج نکشه. وقتی بهش میگید رنج نکش، داريد تحمیقش میکنید.
دارید کاملا مثل یه آدم نفهم رفتار می کنید که درک نمی کنید اگر دست خودش بود، رنج کشیدن
رو انتخاب نمی کرد.
باور کنید!
حرفایی که احمق جلوهتون میده نزنيد.
نقصها وجود دارن، و ما نمیتونیم بابتش ناراحت نباشیم. فقط میتونیم بپذیریمشون یا
ایگنورشون کنیم.
به نظر من یکی از راه های پذیرفتنش اینه که درموردش حرف بزنیم. در مورد اینکه چرا آزارمون میده. دیدنشون ما رو یاد چی میندازه و به چه علت من این ویژگی رو نقص می پندارم؟
اینها ذاتی هستن یا عرضی؟ یعنی از
اول بودن یا بر ما حادث شدن؟
ما توی شکل گرفتن این نقص چه
نقشی داشتیم؟
میتونیم با حرف زدن درموردش بفهمیم چه میزان بین مردم شایعه و چند نفر توی دنیا مثل ما هستن تا دیگه حس بیگانگی، تنهایی و قایم شدن نکنیم. یه ذره باهاش راحتتر بشیم و مثل یه چیز مخصوص یا مثل اینکه یه تیکه از یه آدم فضایی ازمون آویزونه بهش نگاه نکنیم.
یه راه دیگه ش اینه که به مردم یاد بدیم اون آدم خودش به اندازه کافی سر این موضوع ناراحت هست، هی بیشتر به روش نیارید.
ولی وقتی نقصی دائما پنهان میشه دیگه فرصتی برای حرف زدن ازش نیست. چیو فرهنگسازی کنیم؟
از بنیان انکار شده و درمورد چیزی که وانمود میکنیم وجود نداره چی باید بگیم؟ این در حالیه که اون حقیقت انکار شده، وجود داره چون داره یه جایی یواشکی ما رو داغون میکنه و ما ازش
دم نمیزنیم.
توی مستند پزشکی قانونی قسمت رابین ویلیامز، میبینیم که یکی از دلایل افسردگی ویلیامز، کنار نیومدن با نقصهای طبیعیشه.
ویلیامز با وحشت از ناکافی بودن، از بیماریهای زمینهای مثل دیابت و وحشت از پیر شدن و عوارضش بارها دست به خودکشی زده بوده و علائمی از اقدامات قبلیش روی بدنش بوده وقتی بررسی ش میکنن. کسی اینها رو جایی افشا نکرده بود. شايد اگر هوادارای ویلیامز میدونستن، بهش میگفتن که چون یه بازیگر هالیوودیه مجبور نیست پرفکت باشه و بیشتر آدمها شبیه اونن. اشکالی نداره که پیر بشیم. بیمار بشیم. اشکالی نداره که افکار خودکشی داشته باشیم و لازم نیست قایمش کنیم. میتونیم ازش حرف بزنیم بدون اینکه آدمها با دلداریهای تهوعآور بیشتر شکنجهمون کنن. بهش میگفتن همهمون یه وقتایی این افکار رو داریم.
ولی میدونید، ناقص بودن برای یه ستاره هالیوودی تابوئه. اونا باید عروسکهای چینی پرفکتی باشن که حق شکستن
ندارن.
آدمهای زیادی هستن که به دلیل نقص، معلولیت، آسیب پذیری با مشکلات روانیشون، احساس میکنن سربار دیگران هستن،
زیادیان، مایهی زحمتن، بیحاصل و بی خاصیتن و بخاطر نقصشون حق زندگی کردن ندارن یا ناکافیان و دنيا به وجود همچین موجود پر از کاستی ای نیازی نداره. اونها اینطور فکر میکنن چون هیچ وقت حقی برای بیان کردن نقصهاشون نداشتن. شاید ما اینطور فکر نکنیم، ولی درواقع با عملمون این تفکر رو به مغز اونها القا کردهیم.
خیلی از ماها بدون اینکه بیحاصل باشیم، با اینکه کار خودمون رو داریم میکنیم، با الگوهای سوپر پرفکتی که همه جا داره بهمون تحمیل میشه احساس بی کفایتی می کنیم. با اینکه نیروی مولد هستیم اما به خودمون حس بدی داریم. حالمون
بده.
چون شبيه اون الگوی سوپر پرفکت نیستیم و اگر از حسمون حرف بزنیم، با دو نوع واکنش مواجه میشیم:
1- یا با تعارف و ترحم و انکار بمباران میشیم:
" نه تو خوبی...
تو دیوونهای چیزی هستی که از خودت ایراد میگیری؟
آدمهای صدبار داغونتر از تو دارن خوشحال زندگی میکنن تو چرا ناراحتی؟
این ایرادی که میگی اصلا وجود نداره. تو داری توهم میزنیش. دوست داری روی خودت ایراد بذاری...
الهی بمیرم... کاریش نمیشه کرد؟"
2- یا با تشویق به اینکه
"خب حلش کن...
خب برو عمل جریاحی کن!
خب ورزش کن! خب رژیم بگیر!
اینکه کاری نداره..."
و مانند اینها.
لطفا اجازه بدید با احساس امنیت از چیزی که در درون خودمون داره عذابمون میده حرف بزنیم.
اینقدر با مشت محبت آمیزتون نکوبید تو دهن ما و ما رو خفه نکنید. ما رو معذب نکنید. بذارید اقلا یه ذره از این دردی که بیامان ازش به خودمون میپیچیم حرف بزنیم شاید آرومتر شیم.
اینقدر ما رو خفه نکنید.
میتونید با ایجاد یه فضای امن برای حرف زدن محبت بزرگتری بکنید جای اینکه صدای ما رو ببرید.
یه نکتهی مهم دیگه در این مورد که خیلی واقعا افتضاحه اینه که بیشتر مردم اینها رو نمیفهمن و درک نمیکنن:
کسی که میخواد از نقص خودش حرف بزنه، دنبال ترحم شما نیست.
دنبال اینکه خودشو لوس کنه نیست.
دنبال اینکه جلب توجه کنه نیست.
دنبال اینکه ازتون تایید مداوم بگیره نیست.
از مدام گفتنش قصد خسته کردن شما رو نداره و بیاراده این حسی که دائما توی وجودش جاریه یهو به زبون میاد با اینکه بنا به فشارهای شما خیلی تلاش میکنه ازش حرف نزنه.
الـــــزاما افسرده و خودكم بين نيست. (ممکنه در بعضی موارد اینطور باشه و اختلالی در کار باشه ولی الزاما اینطور نیست.)
میدونید به جای تمام اینها باید چه فکری بکنید؟
فقط اینکه اون آدم هم همون اندازه که شما حق دارید از خوشیهاتون حرف بزنید _دقیقا همون اندازه_ حق داره از تلخیای که بدون مرخصی و استراحت و بدون ثانیه ای توقف حتی توی خواب با خودش حمل می کنه حرف بزنه. مثل همه حرف های معمولی این دنیا. مثل همه چیزهایی که هر روز ازش داریم حرف میزنیم بدون اینکه اثر خاصی داشته باشه یا بابتش مواخذه بشیم یا حاصلی داشته باشه (شایدم داشته باشه. ولی میخوام بگم این حرفها معمولیه. انقدر به سکوت نکشونید آدما رو).
همینطور میتونه از بلاهایی که جامعه بابت این نقصهای جزئی سرش آورده حرف بزنه.
شماها از حس طردشدگیای که ما برای ظاهر یا چیزهای کاملا شخصیمون متحمل میشیم چی می دونید؟
مثلا میدونستید دخترهای زیبا و عروسکی و لاغر شانسهای شغلی بیشتری دارن؟ دخترهایی که اهل آرایش کردن هستن... انگار ما به زور مجبوریم نقصها رو بپوشونیم تا یه شانسی برای یه زندگی نرمال داشته باشیم. بابت نقصهامون از تمام حقوق انسانیمون محرومیم. توسط آدمها نادیده گرفته میشیم. از جمعها کنار گذاشته میشیم. توی عکسهای دسته جمعی حذف میشیم و دوربین رو میدن دست ما میگن "ازمون عکس میگیری؟" و هیچ کس هرگز دعوتت نمیکنه توی عکسها. شما هیچ وقت این رو میدونستید؟ نه. چون اگر کسی حرفی میزد قبل از اینکه حرفش تموم شه شما داشتید انکار میکردید یا به بقیه آدمها فحش میدادید در حالی که هیچ فایدهای و تاثیری توی زندگی ما نداشت. شما حتی به ما فرصت نمیدادید از حقیقتی که داریم زندگی میکنیم حرف بزنیم. فقط میخواستید هی نشون بدید چقدر خوب بلدید دلداری بدید! که البته بلد هم نبودید.
اصلا میدونستید خودتون هم خیلی وقت ها توی تولید این حس ناقص بودن شریک بودید؟ از کجا میدونید خود شما یکی از کسایی نبودید که باعث شدید ما حس کنیم چقدر داغونیم؟ وقتهایی که مثل آدمای عوضی ولی به خیال خودتون خیلی رفیقطوری میپرسیدید: «ای وای پوستت چی شده؟ این جای بخیه چیه؟ تو که باز اینجوری شدی یه مدت خوب شده بودیا! رعایت نمیکنی؟ باز داری چاق میشیا. ورزش هوازی بکن! خوبه برات. دیگه ورزش نمیکنی؟ بابا زندگی که همهش کار نیست یه وقتی برای ورزش کردنت بذار!"
انگار که مثلا ما خودمون شعورمون به این چیزها نمیرسیده و خودمون نمیدونستیم ورزش برای سلامتیمون خوبه!
ما از شما چیز زیادی نمیخوایم. فقط بذارید ما هم برای ابراز کردن خود واقعیمون آزاد
باشیم.
هي شعار میدید با زبون میگید "خودت باش! یالا خودت باش از همین لحظه! خودت باش..."
ولی در عمل حتی اجازه نمی دید ما خودمون رو ذره ای ابراز بکنیم. ما وسط سانسور «موجودیت» خودمون داریم زندگی میکنیم.
من نقص هایی دارم که احتمالا کم هم نیستند.
از تک تکشون رنج می کشم. اتفاقا رنجم هم کم نیست.
و خسته شدم از بس باید برای اینکه اوقات بقیه تلخ نشه قورتشون بدم، یا هر وقت خواستم بگم منو با دوستی خاله خرسه له و لورده کردن و نذاشتن صادقانه چیزی که واقعا حس میکنم، بیان کنم.
مطمئنم آدم های زیادی با من همدردن و دلم خواست توی این تریبون کوچولوی شخصی، صدای همه مون باشم.
ختم پیام.
@nocturnalista