بی‌رنگ
بی‌رنگ
خواندن ۴ دقیقه·۴ سال پیش

مروری مختصر بر تاریخچه و جریان‌شناسی فمینیسم: بخش اول

فمینیسم به معنای اعتقاد به برابری اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جنسیت هاست. فمینیسم اساساً در پاسخ به سنتهای غربی که حقوق زنان را محدود می کرد بوجود آمد، اما اندیشه فمینیستی نمودها و تغییرات جهانی دارد.

گرچه منشأ آن عمدتا از غرب است، اما فمینیسم در سراسر جهان آشکار می شود و توسط نهادهای مختلفی که به نمایندگی از حقوق و منافع زنان فعالیت می کنند، نشان داده می شود. فمینیسم به عنوان رویکردی میان‌رشته‌ای در خوانش انواع متون کاربرد دارد.

کلمه‌ی «فمینیسم» در معنایی که امروزه می‌شناسیم، نخستین بار در آثار بانوی مورخ انگلیسی کاترین ماکولی مطرح شد اما این اصطلاح یک قرن بعد نخستین بار در سال 1837 توسط فیلسوف فرانسوی شارل فوریه به کار رفت. فوریه متوجه نابرابری حقوق مدنی زنان و مردان شده بود و اعتقاد داشت که این تبعیض به‌کل جامعه زیان می‌رساند، نه‌فقط به زنان، زیرا مانع از به‌کارگیری توانمندی‌های نیمی از آحاد جامعه برای نیل به پیشرفت می‌شود. با شکل‌گیری جنبش اجتماعی برابری‌خواهی فمینیسم به یک نظریه و رویکرد تبدیل شد که از منظر آن به نقد ادبی یا تولید متون پرداخته می‌شد. این نظریه در سه دوره فکری که از آن با عنوان «موج» یاد می‌شود مدون شده است.


وضعیت زنان در غرب پیش از ظهور فمینیسم



دانشنامه بریتانیکا در مدخل فمینیسم، معرفی این پدیده را با مروری تاریخی آغاز می‌کند. در طول تاریخ غرب، اغلب زنان در حوزه داخلی محدود بودند، درحالی‌که زندگی عمومی مختص مردان بود. در اروپای قرون‌وسطی، زنان از داشتن مالکیت، تحصیل، یا مشارکت در زندگی عمومی محروم بودند.

در اواخر قرن نوزدهم در فرانسه، آن‌ها هنوز مجبور شدند سر خود را درملأعام بپوشانند و در مناطقی از آلمان، شوهر هنوز حق فروش همسر خود را داشت. حتی در اوایل قرن 20، زنان نه می‌توانستند رأی دهند و نه مقامات انتخابی خود را در اروپا و در بیشتر ایالات‌متحده (جایی که چندین منطقه و ایالت حق رأی زنان را خیلی قبل از دولت فدرال داده بودند).


از انجام تجارت بدون نماینده مرد، خواه پدر، برادر، شوهر، نماینده حقوقی یا حتی پسر، جلوگیری می‌شد. زنان متأهل نمی‌توانند بدون اجازه شوهر خود بر فرزندان خود كنترل كنند.


علاوه بر این، زنان هیچ دسترسی به تحصیلات نداشتند یا به مقدار بسیار کم و محدود دسترسی داشتند و بیشتر مشاغل برای ایشان ممنوع بود. در برخی از مناطق جهان، این محدودیت‌ها در مورد زنان امروز نیز ادامه دارد.


سرآغاز


در بیشتر تاریخ ضبط‌شده، فقط صداهای منزوی علیه حقیر شمرده شدن زنان صحبت می‌کردند و استدلال‌های آینده را مطرح می‌کردند. در اواخر قرن 14 و اوایل قرن 15 فرانسه، اولین فیلسوف فمینیست، کریستین دی پیزان، با فراخوانی جسورانه برای آموزش زنان، نگرش‌های رایج نسبت به زنان را به چالش کشید. راه او بعداً در قرن توسط لورا سرتا، زنی ونیزی در قرن پانزدهم ادامه داده شد که Epistolae familiares را چاپ کرد (1488؛ نامه‌های شخصی؛ ترجمه انگلیسی جمع‌آوری نامه‌های یک فمینیست رنسانس) به‌طور گسترده شکایات زنان، از رد آموزش و ظلم زناشویی گرفته تا وضعیت پوشش زنان.


مدافعان وضع موجود زنان را سطحی و ذاتاً غیراخلاقی توصیف می‌کردند، درحالی‌که فمینیست‌های نوظهور فهرست‌های طولانی از زنان شجاع و موفق را تهیه می‌کردند و اعلام می‌کردند که در صورت دسترسی مساوی به آموزش‌وپرورش زنان برابر با زنان خواهند بود.


در قرن شانزدهم دفاع از زنان به یک زیرژانر ادبی تبدیل شد.

بحث در مورد زنان تا اواخر قرن شانزدهم به انگلیس نرسید، زمانی که رساله نویسان و اهالی مجادله به نبرد بر سر ماهیت واقعی زن پیوستند.

صداهای فمینیستی دوره رنسانس هرگز در یک فلسفه یا جنبش منسجم ادغام نشدند. این فقط در زمان روشنگری اتفاق افتاد، زمانی که زنان خواستار استفاده از سخنان جدید اصلاح‌طلبان درباره آزادی، برابری و حقوق طبیعی در مورد هر دو جنس شدند.

عصر روشنگری


در ابتدا، فیلسوفان عصر روشنگری بر نابرابری‌های طبقه اجتماعی و طبقه جامعه به‌استثنای جنسیت توجه داشتند. به‌عنوان‌مثال، ژان ژاک روسو، فیلسوف فرانسوی متولد سوئیس، زنان را موجوداتی احمقانه و پوچ توصیف می‌کند که برای تبعیت از مردان به دنیا آمده‌اند. علاوه بر این، اعلامیه حقوق بشر و شهروند که پس از انقلاب 1789 تابعیت فرانسه را تعریف می‌کرد، آشکارا نتوانست به وضعیت قانونی زنان رسیدگی کند. زنان روشنفکر عصر روشنگری خیلی زود به این عدم شمول و دامنه محدود شعارهای اصلاح‌طلبان اشاره کردند.

الیمپ دگوژ، نمایشنامه‌نویس مشهور، اعلامیه حقوق زن و شهروند [زن] را در سال 1791 منتشر کرد و در آن زنان را نه‌تنها برابر بلکه شریک زندگی خود اعلام کرد. سال بعد، اثر حقوقی مری وولستون کرافت، حقوق اساسی زن (1792)، اثر اصلی فمینیستی انگلیسی‌زبان، در انگلستان منتشر شد. وی با به چالش کشیدن این تصور که زنان فقط برای خشنودی مردان وجود دارند، پیشنهاد کرد که در تحصیل، کار و سیاست فرصت‌های برابر برای زنان و مردان فراهم شود. او نوشت، زنان به همان اندازه مردان منطقی هستند. اگر احمقانه باشند، فقط به این دلیل است که جامعه آن‌ها می‌آموزد که این‌چنین باشند.

عصر روشنگری به دوره‌ای از برانگیختگی سیاسی تبدیل شد که با انقلاب‌هایی در فرانسه، آلمان و ایتالیا و ظهور لغو قانون برده‌داری همراه بود.

در ایالات‌متحده، فعالیت‌های فمینیستی زمانی ریشه دوانید که زن‌های لغو کننده حق تلاش برای به کار بردن مفاهیم آزادی و برابری در موقعیت‌های اجتماعی و سیاسی خود را داشتند. کار آن‌ها باعث ارتباط آن‌ها با زنان طرفدار لغو برده‌داری در انگلستان شد که به همان نتایج رسیده بودند. در اواسط قرن نوزدهم، موضوعات پیرامون فمینیسم با ایجاد تبادل‌نظر در سراسر اروپا و آمریکای شمالی، به التهابات تغییرات اجتماعی افزوده شدند. پس‌ازآن جنبش حق رأی شکل گرفت.

فمینیسمتاریخچهجریانشناسیمطالعات زنانعلوم اجتماعی
نقد فیلم و کتاب. نظر شخصی. سواد اندک و حرف زیاد.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید