تاکنون اینگونه زندگی کردهاید که گویی لحظاتِ آخر زنده بودنتان باشد و همین لحظات را برای زندگی وقت داشته باشید؟ برای کارهای ناتمام. برای لذتهای نچشیده. برای مهربانیهای نکرده. برای حرفهای نگفته؟ اصلا آیا شده فکر کنید، امروز آخرین روز زندگیتان باشد؟ بعد آن روز را، آن لحظات پایانی را، چگونه سر میکنید؟ آن استکان چای را، چگونه مینوشید؟ آن حرفهای نگفته را، آن کارهای نکرده را، آن حق و باطل را، چگونه حلالش میکنید؟ چگونه حق را ادا میکنید؟ من فکر میکنم اغلبِ آدمها، لحظاتِ آخرشان را، آدمتراند. آن لحظات آخر را، انسانتر باشند و درستتر. عمیقتر باشند و حضور باکیفیتتری داشته باشند. حالا سرزمینی را متصور باشید که همهی مردمش، این را عمیقاً پذیرفتهاند که امروز، روزِ آخرِ زنده بودنشان و این لحظه، لحظات آخر حضورشان است. این سرزمین، سرزمین مردمیست که چای و آب را تا قطره آخرش مینوشند. مردمی که لحظات را، عمیقتر زندگی میکنند و بیشتر از ما، سعی میکنند آدم باشند. درست باشند...
حالا این سرزمین کمی ملموستر از تصورات ماست. ملموستر از فرضیات داستانی. همین حوالی. توی خاورمیانه و سواحل مدیترانهای. زندگی مردم غزه و جنوب لبنان، این روزها یک اینطور کیفیتی دارد. عمیق. میان ویرانههای شهر ازدواج میکنند، عشق میورزند و مرگ را به سُخره میگیرند. گویی میخواهند زندگی را تا قطرهی آخر بنوشند...
یک زوج فلسطینی که چند روز پیش عروسیشان را جشن گرفته بودند، در بمبارانهای رفح به شهادت رسیدند... شَهید شدهاند، اما شَهیدان همیشه زندهاند. همانگونه که قبل از شَ_هادَت، بیشتر از ما زنده بودند و عمیقتر....
پ ن: یکی از دوستان خبرنگارم در لبنان میگوید که این زوج در عکس، هنوز زندهاند. اما زوج دیگری که آنها هم، تازه عروسیشان را جشن گرفته بودند در بمباران رفح شهید شدهاند...
منبع: