
نیاز دارم یکی بیاد ساعتو واداره
نیاز دارم چند ساعتی هیچکاری نکنم و ب دور و برم خیره شم
نیاز دارم یکی فقط یکییییی بیاد بگه تلاشت ستودنیه حالا یکم ب خودت فکر کن ب خودت رحم کن دختر
نیاز دارم یکی یاداوری کنه نفسای عمیق بکشم
نیاز دارم یکی پریدن روی کاکتوسو یادم بده
نیاز دارم یه اشتراک توجه بی نهایت بخرم از یکی
ساعت عین برق و باد میره انگار نفسا رو با خودش میبره بجاش موجی از استرس میاره
هیچکس نمیدونه قراره چی بشه
ب کجا بره
با کی بره
تا کی و چه زمانی بره
سه سال میخونی برای سه ساعت
توی اون سه ساعت یکی پشت درهای آی سی یو دست ب دعاس ک فقط عزیزش جون سالم به در ببره
یکی درآن تعجب بیکار و بیخیال اون تایم رو مثل همیشه میگذرونه
یکی چش ب انتظار رسیدن و در زدنه
یکی اشپزی میکنه
یکی رانندگیشو میکنه
یکی توی گرما شایدم سرما در حال انجام وظیفشع واسه دو لقمه نون
یکی هم تازه ب این دنیا کثیف پامیذاره و تا ب خودش میاد گریش بالا میاد اخ بچه جیگرم برات سوخت
و یکی هم مثل من داره توی سوالای سازمان سنجش جون میکنه ایندشو بسازه
سه سال میخونی ک سه ساعت تعیین کنه چی قبول میشی
سه ساعت تعیین کنه میتونی خودتو از باتلاق بکشی بیرون یا ن
حتی الان ک دارم تصورش میکنم نفسم بارشو میذاره رو دوشش ناپدید میشه
هرشب با خدام در مکالمم ک منو نجات بده
خسته شدم از تفکرات و دنیای ذهنی ک ساخته شده توی ذهنم
انگار کل زندگیم کنکوره
انگار قبول نشم همه چی تموم میشه
انگار قبول نشم دیه مردم و فقط ی جسم متحرکم
صدامو بشنو
خداجونم بشنو ازم خواهشا
ترسمو کم کن
استرسم کم کن
یکم ارامش بده
بهم شجاعت روبه رو شدن باهاشو بده