
به فکر خودکشی هستما ولی همیشه ترس دیدن اشکای اونو دارم
همیشه میگم اون زجر میکشه
میگم با خودکشی درسته از زجر زندگی رها میشم اما این خودخواهیه
اون ۹ماه منو تحمل کرد با همه ی دردسرا و سنگینی هایی که داشتم
۱۹ سال با روزای خوب و بدم همیار شد
مثل جوجه بودم ک حالا قصد خروج از لونه دارم
اطرافیان مدام میگن ترسوعی که خودکشی میخوای کنی ولی بدون اقدامی
تو فقط یه حرفی
حرف بدون عمل مثل سکسک های امروزیه که وزنشون سنگینه اما وقتی بچه بازش میکنه اونقدرا هم چیز جالبی توش نیست
قدیما اینجور نبود
لاقل بچگی من وضع این نبود
من حرف نیسم
به فکر شاخه گلامم
گلای وجودم
عزیزان توی درونم بعد من ممکنه زجر بکشن و این کار من خودخواهی به حساب میاد
توعی ک تا اینجا میخونی متن رو اگه قصد چنین کاری داشتی منصرف شو
بنظرم زنده موندن سخت تره پس نشون بدیم راحت طلب نیسیم
خودخواه نیسیم