شکست فریاد از آسمان باران میبارید و او اشک میریخت... آب میشد میان رفت و آمد انسان هایی ک توجهی ب او نمیکردند... آب میشد و صدایش بلند نمیشد.. کسی نگاهش…
silent Scream پاهایش را از لبهی اسکله آویزان کرده بود خیره به تصویر قرص ماه در دریایی که از همیشه آرام تر بود ، غرق در فکر و خیال شده بود لباس نازکی که…
Guitar تو بالکن خونه چَپیه اتاقم،یه پسر بود،گیتار میزد هر شب,ساعت یک شب به بعد....اولآش غر میزدم،غر و غر و غرخوآب نداشتم که!به بدبختی میخوابیدمیه…
Scarecrow مترسک مترسکی در میان مزرعه ایستاده بود. با اراده خود نمی توانست کاری کند. این مترسک از محصولات شخصی حفاظت می کرد. کسی می کارد و برمیدارد