ی روز تصمیم گرفتیم با دوستم که تازه از فرنگ برگشته بود به بازار پرده فروشان در خیابان مولوی بریم.
بعد از ساعت ها گشتن و خسته از دیدن راسته بازار پرده فروشای خیابان مولوی وارد مغازه پرده فروشی شدیم.
صاحب مغازه پسر جوانی بود، با دیدن ما گفت منتظرتون بودم .
گفتم منتظر ما؟
پسر جوان رو به پارچه های زیبای پشت سرش کرد و چند طاقه پارچه به من نشان داد بهش گفتم دوستم قراره پرده بخره نه من!
کلی با دوستم حرف زد از کجا آمده به کجا میره چند سال در آلمانه، دوستم مثل همیشه در حال دلبری بود یا تایید خودش یا کودک درونش به هر حال وقت خرید پارچه پرده رسیده بود از بین پارچه ها بالاخره زیبا ترین رو انتخاب کرد.
فروشنده از من خواست تا به گردن بندش نگاه کنم . دکمه بالای پیراهنش را باز کرد و گردن بند چرمش را بیرون آورد و از درون چرم مهره های صدفی کوچیکی را به من نشان داد.
مهره ها رو گذاشت کف دستم ...
به مهره ها نگاه کردم مثل دندان سفید، مثل پولک ماهی، مثل صدف ...
گفتم اینا چیه؟
گفت مال شماست!!
گفتم مهره ؟؟
گفت دلم میخواد اینها را به شما بدهم . وقتی وارد مغازه شدید تصمیم را گرفته بودم . دوستم دو صدف کوچیک رو از کف دستم برداشت و به آنها نگاه کرد و گفت خاصیتش چیه؟ خوب به من بده؟!
فروشنده نگاهی به من کرد و گفت : نه مال این خانمه .
دوستم گفت آقا من از شما می خرم . او گفت نه ، من باید به صاحبش بدهم ، مال این خانم هستش.
مهره را در ظرفی سرکه گذاشت و به من نشان داد یکی از مهره ها نربود و دیگری ماده ...
مهره ها کمتر از کسر ثانیه بطرف هم آمدند.
گفت هدیه باارزشی است . از هند آمده ...
گفتم نمی خواهم .
گفت این ها مال شماست .
دوستم گفت لطفا بگید این مهره ها چه خاصیت داره؟
فروشنده داشت برای او توضیح میداد که این مهره ها باعث محبوبیت ، خوش بختی و ... می شود و خیلی ها برای بدست آوردن این مهره ها خودشون رو به آب و آتش می زنند.
اما از نظر من اگر مهره ها برای خوش بختی و محبوبیت و ثروتمند شدن فردی تاثیر داشت، لااقل برای خود سازنده یا فروشندش باید نشانی از تاثیرات دیده میشد.
کاش به جای دامن زدن به خرافات کمی به خدا نزدیک تر می شدیم .
التماس تفکر ...