اگه قسمت قبل رو نخوندین برای چی دارین اینو میخونین؟
قسمت قبلی از اینجا....
تغییر از یک ربع چهار راهه به ربع دیگه، یعنی تغییر در ارزشهای بنیادی.
اگر کاری رو شروع می کنید باید خودتون رو حداقل برای 2 تا 5 سال کار آماده کنید تا به موفقیت حداقلی برسید، استارباکس، مک دونالد، سونی و... سالها طول کشید تا به این درجه برسن.
نویسنده اینجا اهمیت شبکه رو با قانون مِتکالف بیان میکنه، این قانون میگه ارزش شبکه به صورت نمایی بالا میره: ارزش اقتصادی شبکه = تعداد اعضای شبکه به توان دو، مثلا شبکه ی تلفن وقتی فقط دو نفر تو دنیا تلفن دارن ارزش 4 و وقتی 10 نفر تلفن دارن ارزش 100 داره. نویسنده مدتی تو شرکت زیراکس به عنوان بازاریاب دستگاه فکس کار میکرده، اون دوره هیچکس اسم فکس به گوشش نخورده بوده و مشتری ها سوالشون این بوده: چند نفر دیگه این دستگاه رو خریدن؟(ارزش فکس به اینه که تعداد زیادی کاربر ازش استفاده کنن)
نویسنده میگه فرض کنید شما میخواین یه رستوران یا هتل بزنید، یه سرمایه گذار واقعی نگاهش به اینه که شما تا کجا میخواین تو این کار پیش برین، درواقع آیا شما به دنبال ساخت یه هتل یا رستوران زنجیره ای هستید و بر اساس اون دارید پروپوزال ارائه میدین یا نه کسب و کار شما قراره کوچک باقی بمونه؟
نکته اینه وقتی شما میخواین به عنوان سرمایه گذار عمل کنید معمولا کارههایی به سمتتون میاد که سرمایه گذارهای خوب اونا رو رها کردن! یعنی شما دارید روی پسمانده های اونا که معمولا سود مطلوبی ندارن، سرمایه گذاری میکنید.
نویسنده اعتقاد داره ما در همه ی حالات درحال خرید و فروش هستیم، پس بهتره اون رو خیلی خوب یادش بگیریم، محبت کردن، غر زدن، گریه های بچه، موافقت کسی رو جلب کردن، ابراز علاقه و ... همه به نوعی فروش هستن که در ازاش چیزی رو بدست میارن، شما برای اینکه بتوانید مالک کسب و کار بشید اولین کار باید فروش رو یاد بگیرید.«اگر میخواهی چیزی بخری اول باید بتوانی چیزی بفروشی».
اگر شما از شکست های پیاپی ناامید هستید و ترس دارید که با پیشنهادی به سراغ کسی بروید و او شما را رد کند اصلا نگران نباشید، شما در حال پیشرفت خودتون هستید(همه ی ماها احتمالا چندین بار تو مصاحبه های شغلی رد شدیم و حسابی از خودمون ناامید شدیم)، در واقع آمار 98% نه شنیدن آمار بسیار خوبی در خرید و فروش محسوب میشه، «پاسخ رد شنیدن = موفقیت»، «رد شدن و اصلاح کردن = آموزش و پیشرفت».
ثروت چیه؟ ثروت تعداد روزهاییه که بتونی بدون کار کردن وضعیت فعلیت رو حفظ کنی. مثلا اگه 1 میلیون دارین و روزی 100 هزار تومن خرج میکنین ثروت شما 10 روزه، اگه 50 تومن خرج کنین ثروتتون 20 روزه، به طور متوسط خونواده های آمریکایی سه ماه با فاجعه ی مالی فاصله دارن، یعنی اگه سه ماه بهشون حقوق ندن کاسه چه کنم چه کنم دست میگیرن، ایران که ... :)
کارمندها و خویش فرماها پول رو به صورت هزینه و درآمد حساب میکنن، اما مالک ها و سرمایه دارها به صورت بدهی و دارایی، حالا این چه فرقی داره؟ اولی شما با تومن و دلار سر و کار داری، مثلا 1 تومن درامد داشتم 800 تومن خرج، اما دومی شما با درصد سر و کار داری، مثلا این ماه 20 درصد سود کردم، یا 20 درصد رو داراییم رفته. اینجوری شما به دنبال اینی که طی دو سال 1 تومنت رو بکنی 5 تومن، اما تو مدل اول شما به فکر اینی 200 تومن پس اندازت رو بکنی 250 تومن در ماه.
یه نکته ی دیگه اینه که سیستم مالی دولت ها به نفع مالک ها و به ضرر کارمندهاست، یعنی چی؟ یعنی یه کارمند قبل از اینکه حقوقش رو بگیره مالیاتش رو پرداخت کرده، مثلا یه آمریکایی که 4000 دلار حقوق میگیره 1000 تا رو همون اول از حسابش واریز میکنن برای دولت، اما مالک کسب و کار اینجوری نیست، اون اول تمام درآمد ها و هزینه ها رو حساب میکنه، در اخر به سودی که میمونه مالیات تعلق میگیره. این یعنی منفعت هر چه بیشتر برای مالک کسب و کار.
نویسنده میگه برای پولدار شدن هوش احساسی خیلی مهم تر از هوش ذهنیه(IQ). میگه شما ممکنه یه بار شکست بخوری دیگه نتونی از پس شکستت بر بیای، یا اینکه یه پولی به دست بیاری و سریع جوگیر بشی و بری برای خودت خونه و ماشین اونچنانی بخری که باعث بشه دست از تلاش واسه ی رشد کسب و کارت بکشی، یا اینکه با یبار سود کردن طمع کنی و یه قدم خیلی بلند برداری که به شکست منتج بشه، پس هوش احساسی رو جدی بگیرید و سعی کنید خودتون رو قوی کنید.
آرزوهای بزرگ داشته باشید و برای تحققشون تلاش کنید :)
موفق باشید.