هر وقت در حال تدریس زبان بدن هستم این سؤال را همیشه از من میپرسند: «جو، از اول چی باعث شد به مطالعه رفتار غیرکلامی علاقه پیدا کنی؟» این کاری نبود که برای انجام آن برنامهریزی کرده باشم و نتیجه علاقه طولانیمدت من به این موضوع هم نبود. دلیل من متواضعانهتر از این حرفها بود. علاقه من به این موضوع از ضرورت ناشی میشد؛ ضرورت تطابق موفقیتآمیز با یک روش کاملاً جدید برای زندگی کردن. وقتی هشت سالم بود بهعنوان یک تبعیدی از کوبا به آمریکا آمدیم. ما درست چند ماه بعد از حمله خلیج پیگز، کوبا را ترک کردیم. و واقعاً فکر میکردیم برای مدت کوتاهی بهعنوان پناهنده در آمریکا اقامت خواهیم داشت.
من که ابتدا نمیتوانستم انگلیسی صحبت کنم همان کاری را انجام دادم که هزاران مهاجر دیگری که به این کشور آمدهاند انجام دادهاند. من زود یاد گرفتم برای اینکه بتوانم با همکلاسیهایم در مدرسه کنار بیایم باید از زبان «دیگری» که در اطرافم بود یعنی زبانِ رفتار غیرکلامی باخبر و نسبت به آن حساس باشم. من فهمیدم که این زبانی است که میتوانم بهسرعت آن را ترجمه و درک کنم. در ذهنم بدن انسان را بهصورت نوعی تابلوی اعلانات میدیدم که افکار فرد را از طریق ژست بدن، حالت صورت و حرکات فیزیکی که میتوانستم بخوانم منتقل (تبلیغ) میکرد. در طول زمان انگلیسی یاد گرفتم و حتی بعضی از مهارتهایم را در زبان اسپانیایی از دست دادم اما زبان غیرکلامی را هرگز فراموش نکردم. من در سن پایین کشف کردم که همیشه میتوانم روی ارتباطات غیرکلامی حساب کنم.
ادامه...