من یک دکتر نبودم. در شهر خودم کسی به تواناییهای من باور نداشت. اصلا کسی مرا نمیشناخت که بداند تواناییهایی هم دارم که بعد بخواهد به آنها باور داشته باشد. بنابراین مثل کودکان و نوجوانان در تخیل خودم شهری ساختم و در آنجا به سکونت مشغول شدم.
احراز جایگاههای مهم در کشورشهر ما منوط به این است که تراضی عمومی حاصل شود. این تراضی چطور حاصل میشود؟ رایگیری. هرگز گمان نکنید که ما انتخابات برگزار میکنیم تا منجی و اصلح را کشف کنیم. ما انتخابات میکنیم که بعدا اگر کسی گفت:«چرا اینطور است؟» در جواب بگوییم:«چون خودت خواستی!»
از آنجایی که اساس کشورشهر ما دشمنی با آز است، انتخابات عرصه مهمی برای تجلی این شعار ملی است. کسانی که میخواهند جایگاههای مهم و کلیدی را در کشورشهر ما اشغال کنند(یا بهتر بگویم؛ آشغال کنند) باید تا جایی که ممکن است به کثافت آلوده شوند. ما یک مناظره بین نامزدان برگزار میکنیم، در این مناظره که پخش آن برای کودکان و نوجوانان ممنوع است، نه بحثی از برنامه و راهبرد است و نه تشریح مواضع. در این برنامه زنان و مردان میانسال و پیر باید همدیگر را فحش ناموسی بدهند. هرکسی که در دریدگی چشمسفیدتر بود و در فحش خوردن مفتضحتر، میتوان پیروزش خواند. آیا قرار است کشورشهر را به چاروادارها بدهیم؟ خیر. تمامی نامزدان باید سابقه حداقل ده سال کار در یک حزب را داشته باشند و نامزدی فقط از آن احزاب است. آیا نامزد مستقل هم داریم؟ بله. اگر کسی اعلام کند که قرار است در انتخابات به صورت مستقل نامزد شود، تمام شهر جمع میشویم و او را تشویق میکنیم، برای عظمتش اشک از دیده می فشانیم. آن گاه او را به سوی یک بیابان نامعلوم بدرقه میکنیم تا در آنجا به صورت مستقل زندگی کند. شهر ما یک ویرانشهر تباه است و شایسته حضور چنین آدمی نیست. آدم مستقل باید در غار زندگی کند و به رجس ارتباط با آدمیان دون و فرومایه آلوده نشود.
کسی که از انتخابات پیروز برآمد واجب است که یک بار در میدان عمومی شهر بیاید و اجازه بدهد بازندگان انتخابات با گوجه گندیده مورد عنایتش قرار دهند. تراضی یک طرفه هرگز تراضی نیست، در تراضی یک نفر رضا میدهد و دیگری صلح میکند؛ در انتخابات ما هم یک نفر کامکار میشود، دیگری انتقام خود را میگیرد. بهترین نظام انتخاباتی دنیا?!