مرتضی احسانی بخارایی
مرتضی احسانی بخارایی
خواندن ۳ دقیقه·۱۰ ماه پیش

چرا با فدرالیسم در افغانستان مخالفم؟

دلیل اولم این است که فدرالیسم باید نتیجه اتحاد واحدهای اداری مختلف(که هویتی سرزمینی دارند و قومی نیستند) به هم باشد نه تجزیه کردن واحدهای اداری فعلی. این کار به مرور زمان سبب شکل‌گیری طبقه‌ای از افراد حکومت‌گر می‌شود که با اشاعه ایده‌های راست افراطی قومی-محلی به معارضه با پایه‌های دولت مرکزی می‌آیند. در نهایت آن چه که پیش می‌آید جنگ داخلی و تجزیه است. البته من مخالف تجزیه نیستم، بلکه مخالف جنگ و خونریزی و درگیری‌ها و دشمنی‌های خونین پس از آنم. همچنین در غیاب بوروکراسی مستقر غیرقومی-ملی نیرومند و ریشه‌دار، فدرالیسم معنایی جز سپردن قدرت به زورمندان محلی نیست. البته در مورد هزاره‌جات و افغانستان، ما زورمند محلی قابل توجهی نداریم و چند دهه اشغال و بی‌دولتی افغانستان سبب پیدایش کمیشنرهای جنگسالاری شده که واسطه طرح‌های خارجی هستند. تصویر آینده فدرالیسم در افغانستان یعنی سپردن هزاره جات به خلیلی و محقق و اولاد آنها. خلیلی و محقق در حکومت فدرالیستی قرار است ریاست نهادهای داخلی این اداره را به نامجویان و فاسدان بفروشند و بخشی از بودجه و مالیه محلی را نیز به خود اختصاص دهند.

نکته بعدی عدم توسعه‌یافتگی شدید افغانستان است. در چنین کشوری فراگیر نبودن حاکمیت مرکز به معنای رسمیت یافتن افکار روستانشینان فاریاب، تخار و ارزگان است. در روستاهای این مناطق مردمی زندگی می‌کنند که می‌پرسند:«آیا دکتر(پزشک) نجس است؟» تفویض قدرت به چنین مردمی که به وضوح در حکم صغیرند، معنایی جز جنگ داخلی در آینده ندارد. باید در نظر داشته باشیم که دموکراسی برای وجود داشتن نیازمند شهروندان صنعتگر، بازرگان و شهری است و حاکمیت توده‌سالار در میان مناطق قبایلی صرفا باعث افزایش نیروی کدخدایان و روسای طوایف می‌شود. حاکمیت اگرچه از آن مردم است، اما در عین حال برای رسیدن به وضعیت صلح و جامعه مدنی و تاسیس حقوق اولیه برای تک تک شهروندان، ناگزیر از پذیرفتن نقش «ولایت پرورشی» خود است.

در نهایت من از حیث یک هزاره فدرالیسم را در تعارض شدید با منافع خود می‌دانم.

فدرالیسم یعنی منحصر کردن هزاره در ولایت‌های درجه سه دایکندی و بامیان، جاهایی که بنابر آمار دوره جمهوریت بالای 90 درصد مردمش زیر خط فقرند، منابع آب در دسترس ندارند، فاقد زمین‌های کشاورزی غنی وسیعند و از وجود منابع معدنی معتنابه محرومند. همچنین همزمان اختیار کامل هلمند، ننگرهار، قندهار و خوست که سهم بزرگی در ثروت کشور دارند به طور کامل به افاغنه سپرده شود. مثل این می‌ماند که در یک مسابقه تسلیحاتی به یک نفر ده قبضه کلاشنیکف بدهند و به یکی ده موشک ترایدنت با هشت کلاهک اتمی. امنیت دائمی هزاره‌ها(و دیگر مردم افغانستان) جز با جابجایی‌های جمعیتی کلانی از فارسی‌زبانان در هلمند، قندهار و خوست به دست نمی‌آید. در آینده باید حداقل استاندار و مقامات امنیتی دو استان مهم افغان‌نشین در دست هزاره باشد تا امنیت هزاره تامین شود، زیرا افاغنه از جهت دایکندی و بامیان خیالشان راحت است، این ما هستیم که خطر قطعی هلمند و قندهار را در سرزمین خود احساس می‌کنیم.

چیزی که ما در افغانستان می‌خواهیم تمرکززدایی از قدرت راس و فراگیر و پراکنده‌تر کردن آن است. باید هیات رئیسه افغانستان را پارلمان انتخاب کند و برگزیدن مقامات لشکری کشور نیز در انحصار پارلمان باشد. لذا زمینه‌ساز رسیدن شهروندان به حقوق طبیعی‌شان تمرکززدایی از راس حکومت است ولاغیر.

افغانستانجامعه مدنیفدرالیسم
علاقه‌مند به روانکاوی و تاریخ مردم هزاره
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید