نوشتن سخت است.
خصوصا برای ما نسل کمحوصله.
همچون ذرهای در کهکشانها معلق ماندهایم و دیگر نمیتوانیم به نقش اصلی هیچ قصهای تماما دل بدهیم.
هر لحظه به این سیرورت نامعلوم تن میدهیم و به ناچار با تردید و تغییر زندهایم.
در میانه این تردید بزرگ، جبر بازیگری در ایسمهای تمامیت خواهانهشان را هم باید تحمل کنیم. بپوشانیم و سرسپرده باشیم و اعتراض نکنیم.
قدرت افسونشدگانش را کور میکند، ما را دشمن.
گفتند دشمنید!
چه ساده، چه به سادگی گفتند و چه ساده...
چه به سادگی کشتند.
ای کاش همدلی بیشتری در تحمل بار هستی، این رنج مشترک، داشته باشیم.
افسوس که غربت خاصیت زندگیست.