ویرگول
ورودثبت نام
آقای زندگی | ایده هایی برای زندگی بهتر
آقای زندگی | ایده هایی برای زندگی بهتر
خواندن ۳ دقیقه·۱ ماه پیش

کشتن آدم با دادن بی نهایت انتخاب

زندگی یعنی ترکیب :) با :(
زندگی یعنی ترکیب :) با :(


آدم هرچقدر هم که محکم باشه یه روزایی دلش میگیره.

تا بحال شده به راهی که میرین شک کنین. نه اینکه بین غلط و درست. بین درست و درست تر و درست تر و تا بی نهایت درست تر. اگه تجربه کردی باید بگم خوشبختم تو هم مثل من توی دنیای مُدرن زندگی میکنی.

خیلی قدیم زمان بابا بزرگ هامون انتخاب ها خیلی محدود بود. یا باید کشاورز میشدی یا درس میخوندی و کارمند میشدی. تازه کارمندی و معلمی چه شغل با برکت و با کلاسی بود. همه میگفتن آقای کارمند، آقای معلم، گوش میدادن چیز یاد بگیرن.

اون موقع دانستن خیلی گران بها بود. چون مردم حتی سواد خوندن نداشتن. به همین خاطر تک تک کلماتی که از دهن یک آدم کتاب خونده بیرون میومد رو به ذهن میسپردن و بعدم توی زندگی عملی میکردن.

تو دنیای مدرن علم چندان اهمیت نداره. چون همه با سوادن. ولی نکته اصلی اینجاس که دیدن و خوندن و شنیدن علم و دانایی هیچ اهمیتی نداره. وقتی ارزشمند میشه که بره توی مغزت و ته نشین بشه و عمق بگیره. بیاد تو عملت جون بگیره. در نهایت تبدیل بشه به خِرَد، چیزی که جامعه امروز باهاش خیلی فاصله داره.

اطلاعاتی که ما توی یک روز بدست میاریم میلیون ها برابر بیشتر از اطلاعات یک شهر نشین در زمان بابا بزرگامونه، ولی چرا درک و عملمون نصف اونام نیست. اطلاعات سلامتی زیاده، حقیقتا هم اوضاع سلامتی بهتر شده، ولی کمر من 24 ساله درد میکنه ، کمر بابا بزرگ 85 سالمم درد میکنه. من کلی کتاب میخونم تا بفهمم معنا زندگی چیه، بابا بزرگم با اون معنایی که من دنبالشم نیم قرن زندگی کرده.

الان میفهمم بهترین راه برای فلج کردن یه آدم این نیست که انتخاب هاش رو کامل ازش بگیری و توی زندانش کنی (چون اتفاقا تمام قدرت های ذهنی و جسمیش رو میزاره تا از زندان بیاد بیرون و دهن مبارک کسی که انداختش اون تو رو سرویس کنه)

بهترین راه برای فلج کردنش اینه که انتخاب هاش رو خیلی زیاد کنی. انتخاب بین کارمندی و کشاورزی خیلی راحت بود. اما انتخاب بین نویسندگی، فروشندگی، مشاوره، بازی سازی، عکاسی و فیلسوف شدن خیلی سخته.

از بابا بزرگ پرسیدم قدیم به چی فکر میکردین؟ گفت: همینکه خیالمون از این راحت میشد که به اندازه سالمون گندم واسه نون پختن داریم دغدغه دیگه ای نداشتیم.

چقدر اونا رها بودن و ما چقدر گیریم. با هزار جلسه تراپی و یوگا و مدیتیشن هم نمیشه به چنین رها بودنی رسید. اینا همش نشونس که نشون بده زندگی مدرن و باحال و راحت ما اونقدرام بی نقص نیست.

وقتی سراغ زندگی آدم های بدرد بخور و خارق العاده مثل ابوعلی سینا هم میریم همین رو میبینیم. هیچ آدم بدرد بخوری نمیخواست دنیا رو فتح کنه و آوازه جهانی داشته باشه غیر از شاه های بی عرضه.

حالا اینکه همه ما مثل حضرات شاهیون اینقدر کمالگرا شدیم بی دلیل نمیتونه باشه. زندگی درست و خوب توی همه جای دنیا و با هر دین و مذهبی چیزیه که انسان رو به آرامش و رهایی میرسونه، حتی وسط آتیش مشکلات زندگی. دنیای مدرن برای تکاملش یک واژه زیاد و یک واژه کم داره.

فقط کافیه توی تمام معادلات زندگیمون واژه من رو حذف کنیم و جاش خدا بزاریم.


):)

من محمدرضام یه نویسنده که اینجا رو برای روزانه نویسیش انتخاب کرده.

امروز 10 خرداد ساعت 16:20 دقیقس و قسمت 5 روزانه نویسیم رو منتشر کردم.

خوشحال میشم تجربه یا نظرت رو برام بنویسی و بهم برای روزانه نویسی های بعدی پیشنهاد بدی.

ممنون بابت وقت ارزشمندی که گذاشتی، یادت نره منو دنبال کنی تا از نوشته های بعدی با خبر بشی.

انتخابزندگی مدرنمشکلات زندگیکمال‌گراییآینده
من محمدرضام یه نویسنده که در مورد زندگی بهتر مینویسه (:(
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید