تغییر اقلیم و گرمایشجهانی شاید آخرین مسالهای باشد که برای ایرانیها، یا اهالی خاورمیانه، فوری، ضروری و مهم است. هرچند اثرات این پدیده اینک دیگر ملموس شده است: خشکسالیهای ممتد و بارشهای بیش از حد انتظار و بالاتر از نرمال.
برای کسانی که با مسائل بلافصلی چون جنگ، استبداد، فقر و محرومیت، ناامنی، امپریالیسم و دخالت کشورهای خارجی دست به گریبانند توجه و اقدام برای پدیدههای اقلیمی میتواند امری فانتزی قلمداد شود، نوعی تنزهطلبی اغراقگونه. اما مواجهه با پدیدههای اقلیمی و اکولوژیک، راه حلی اجتماعی دارند. اینها معلول سیستمی هستند که همهٔ مصائب برشمرده در زندگی روزمره محصول آن است.
تلاش برای توقف فرآیندهای مخرب در طبیعت به شکلی مشخص به مسائل اجتماعی گره خورده است. عدالت اجتماعی و عدالت محیط زیستی در تحلیل نهایی همبستهٔ یکدیگرند. اگر این دو همزمان در چشمانداز کنشورزی قرار نگیرند نه تنها همواره خطر ارتقای یکی به بهای فروکاست دیگری وجود دارد، که اصولا مسیری برای ارتقایشان نمیتوان یافت. محیط زیست در انتهای روندهایی دچار دگردیسی و فروکاست میشود که انسان و رفاه او را نیز تنزل میدهد.
از جنبهٔ دیگر نیز تغییر اقلیم و پدیدهٔ گرمایش، مسالهای اجتماعیاند چه که به وسعت و عمیقاً بر سازوکارهای زندگی روزمره تاثیر گذاشته، زیست طبیعی و اجتماعی را از تعادل خارج کرده و مسائل جدیدی به وجود میآورد.
نمیتوان از این تاثیرات فرار کرد، اما مقابله و ظرفیتسازی برای کنترل سویههای مخرب آن، امری سیاسی است.