ویرگول
ورودثبت نام
محمدرضا جعفری
محمدرضا جعفری
خواندن ۸ دقیقه·۳ سال پیش

بحران آب: خواب پیشرفت؛ سودای عظمت

نقدی بر سیاست‌های راهبردی محیط زیست

محمدرضا جعفری

بحران بی‌آبی در کشور به مرزهای بحرانی خود رسیده اما این بحران در بستری تاریخی، نه جدید است و بی‌سابقه و نه غیرقابل پیش‌بینی.



انتقاد شدید رییس سازمان محیط زیست از سیاست های کلان کشور؛
کلانتری: ایران درحال محو شدن است/ جنگ آب از استان ها به روستاها می رسد.

اگر بخواهیم جمله‌ای از «کارل مارکس» به این مضمون که «اصلاح آگاهی مختصرا در این جمله خلاصه می‌شود: بیدار کردن جهان از خوابی که در مورد خویش می‌بیند.» را به شکل هم‌زمانی و در رابطه‌ خاص با وضعیت امروز ایران از منظر اکولوژیکی و زیست‌محیطی، به‌ویژه بحران آب با پیامدهای عمیق و گسترده‌اش بر محیط‌زیست طبیعی و جامعه در نظر بگیریم، از کجا باید آغاز کنیم؟ ما در نسبت خود با جهان محسوسات و جهان طبیعی کدام خواب اشتباه را دیده‌ایم یا به تعبیر نادرست آن برآمده‌ایم؟


در مورد وجود بحران آب و محیط‌زیست حتی در گفتار رسمی مقامات مسئول نیز تردیدی وجود ندارد و تبعات ناخواسته اما پیش‌بینی ‌شده‌ آن گاه به تدریج و گاه به شکل تبعات برجسته، در سرتاسر کشور قابل مشاهده است.

اعتراضات دامنه‌دار کشاورزان شرق استان اصفهان، هم‌گامی شهرهایی با تنش آبی و کمبود آب کشاورزی در اعتراضات دی‌ماه سال 96، مهاجرت‌های گسترده از مناطق خشک‌ شده که در کلام وزیر کشور بازتاب یافت، اعتراض کشاورزان خوزستانی به ممنوعیت کشت، اعتراضات مداوم مردم چهارمحال‌وبختیاری و خوزستان به انتقال بین‌حوضه‌ای از سرچشمه‌های کارون به فلات مرکزی و سوءمدیریت کلان منابع آب، نمونه‌هایی آشکار از وضعیتی است که ادامه آن امکان پایداری اجتماعی را ناممکن و زیست انسانی را به خطر خواهد انداخت. این تنها وجه انسانی ماجراست. در آن سوی مرزهای انسانی، محیط طبیعی، خود با خطر روبه‌رو است؛ از بین رفتن تنوع گونه‌های زیستی، گیاهی و جانوری و از بین رفتن بسیاری از زیستگاه‌های طبیعی و جنگل‌ها، آلودگی آب دریاها و رودخانه‌ها و آب شدن یخچال‌های طبیعی. این گستره‌ و عمق تغییرات ناخوشایند به ناچار نمی‌تواند تک‌عاملی و تک‌ساحتی و کوتاه‌مدت باشد.

واکنش مقامات به بحران آب و محیط‌زیست عمدتا دارای دو رویه‌ به هم ‌پیوسته است. یکی وجه آشکارتر واکنش‌ها در فضای رسانه‌ای عمومی است مبنی بر نقش اصلی تغییر اقلیم، گرمایش کره زمین، خشکسالی و سوءمصرف آب توسط مردم و رویه‌ دیگر در محافل رسمی، کارشناسی و نشست‌ها مبنی بر نقش انسانی و دستکاری بی‌ضابطه در طبیعت و سوءمدیریت در ساحتی کلان؛ البته به شکل فرار رو به جلو و متهم کردن دیگران در نقش اپوزیسیون. اما روشن شده که نقش عوامل مدیریتی و به شکلی پیشینی ساختار شکل گرفته در حوزه‌ حکمرانی و سازه‌های ذهنی قاعده‌گذاران در ایجاد شرایط بحرانی کنونی از هر امر دیگری اصولی‌تر است، به صورتی که مولفه‌های دیگر بروز بحران تنها در نقش تشدیدکننده یا پیش‌اندازی بحران ظاهر شده‌اند. پیشی گرفتن تقاضای آب از مقدار آب قابل استحصال در بخش‌های عمدتا غیرشهری که فشار خود را بر منابع تامین آب آشامیدنی و مصرفی شهرها تحمیل کرده و خشک‌ شدن رودخانه‌ها و کاهش شدید سفره‌های آب زیرزمینی در کنار از بین رفتن جنگل‌ها و فرسایش خاک، لزوما پیشرانه‌هایی مهم‌تر از مصرف مصرفانه‌ آب در بخش شهری دارد؛ آمارها و سهم شش- هفت درصدی شهرها در تخصیص آب، گویای این واقعیت است.

خشکسالی، کاهش و تغییر الگوی بارش‌ها نه امری جدید و بی‌سابقه است و نه غیرقابل پیش‌بینی. ابوطالب مهندس در کتاب «منابع آب‌های ایران از نظر توسعه اقتصادی» در سال 1344 و پرویز کردوانی در کتاب «منابع و مسائل آب در ایران» در سال 1363، سند سیاست‌هاي توسعه و تکامل جمهوري اسلامي ایران در اردیبهشت سال 1359 در دولت موقت و مطالعات بین‌المللی از میانه‌ دهه‌ 70 بر وضعیت ناپایدار و تنش‌خیز منابع آبی ایران هشدار داده بودند. مساله آنجاست که در کنار خشکسالی‌های متناوب و مداوم در فلات ایران، مبنای محاسبه‌های آب قابل استحصال و برنامه‌ریزی نه میزان متوسط که می‌بایست حداقل میزان موجودی آب در دوره‌های زمانی مشخص باشد. عدول از این اصل به همراه قصور از میزان مجاز برداشت، استاندارد 40 تا 60 درصدی، خود گویای ساز‌و‌کارهایی است که در نتیجه‌ منطقی عملکرد خود، مساله‌ آب به بحران تبدیل شده؛ بی‌‌آنکه مجموعه مدیریتی توان و امکان ذهنی و ساختاری جلوگیری از آن‌ را داشته باشد. ریشه‌ها و زمینه‌های تاریخی و ساختاری این مساله باید مرور شود.

ایران کشوری همواره خشک و در معرض کم‌آبی بوده با بارندگی یک‌چهارم متوسط جهانی و تبخیری حدودا سه برابری. ۶۵ درصد مناطق ایران خشک و فراخشک و ۲۰ درصد نیمه‌خشک است با تنها ۱۵ درصد مرطوب و نیمه‌مرطوب. بارش‌هایی با توزیع نامتقارن مکانی: حوضه آبریز خزر با 10.8 درصد مساحت کشور از 18.2 درصد نزولات جوی برخوردار بوده و حوضه آبریز مرکزی با 50.7 درصد مساحت، تنها 33.5 درصد حجم بارش را به خود اختصاص می‌دهد و غیر همزمان با فصول زراعی: تنها 25 درصد.

حیات شهری و اجتماعی ایران با نگاه به این مساله و با درک محدودیت‌های اقلیمی شکل گرفته و تاریخ در حکم سازگاری با ابزار قلیل تولید و منابع کمِ در دسترس، مسیر بی‌چرخش و ممتد خود را در فلات ایران طی کرده است. این تاثیرپذیری و سازگاری با اقلیم و محدویت‌های ابزار تولید به صورتی است که مکان‌یابی و تمرکز شهرها و نوع پراکندگی جمعیتی، ساختار حکومت و شیوه‌ اعمال فرامین حکومتی و وابستگی اجتماعی به قدرت را شکل داده و نوع متفاوتی از سازمان اجتماعی را، آنچه مارکس شیوه‌ تولید آسیایی بر پایه‌ روابط استثمار غیرطبقاتی می‌خواند، موجب شده است.

در این شیوه و به تاثیر از ابتدایی بودن ابزار تولید، سطح تکامل زندگی به طور مستقیم با سطح تکامل نیروهای تولیدی و شرایط تولید ارتباط داشته و میزان بهره‌برداری از منابع به کنترل تقاضا یا به بیان بهتر به محدود شدن آن می‌انجامید. آنچه فناوری‌های بومی و بومی‌گرایی در ایران تاریخی نامیده می‌شود و عمدتا در قنات (که بنا بر برخی مطالعات راه ایجاد و استفاده از آن به شکلی تصادفی دانسته شده) و کاریز نمود دارد، ناشی از همین واقعیت است. این زیربنا، روبنای فرهنگی قناعت‌خیز و فروتن و اندک‌خواه را شکل داده بود. با این‌حال هم «انگلس» تاکید می‌کند حاصلخیز کردن مصنوعی زمین و بعد اضمحلال سیستم آبیاری، مناطق درخشان کشت در پالمیر، هند و ایران را به ویرانی کشاند. اگر ایران باستانی می‌توانست به یمن تمدن خود شبکه‌های آب‌رسانی بر حاشیه‌ رودها دایر کند بعدها و با افول این تمدن راه‌های کم‌بازده و پایدارتر تامین آب یافته شد.

انتقال سینه‌به‌سینه‌ تجربه‌های تاریخی و درک محدودیت‌ها به شکل‌گیری یک الگوی کشت متناسب با شرایط تولید انجامیده بود. ایران تاریخی از یک‌سو به آزمون و خطا شگرد بهره‌برداری بهینه و بیشینه با توجه به فوری‌ترین اثرات دستیابی به تلاش خود و شرایط نامناسب اقلیمی را آموخت و زیست، اجتماع‌ و حیات سیاسی‌اش را سامان داد اما از ‌سوی دیگر، محدودیت‌های ابزار تولید راه را بر استفاده و بعدها استثمار طبیعت و منابع طبیعی سد کرد. در این وضعیت، الگوی کشت و کشاورزی همسو با شرایط دیم و کم‌بارشی، متناسب با آورد و سرریز قنات، مناسب برای تغذیه قنات و تزریق روان‌آب‌ها در بالادست قنات، پا گرفت و از بندها و سدهای کوچک بر حوضه یا درون قنات جهت مدیریت تامین آب در فصول مختلف استفاده بهره گرفته شد.

شاخص ایجاد و استفاده از این فناوریِ دیرینه، مشارکت جمعی و تعاون در به‌کارگیری امکانات و نیز هم‌فکری و مشارکت گروه‌های ذینفع در تامین و تخصیص آب در محل بر اساس نیازها و درک شرایط محیطی بوده است. شکل‌گیری میراب و آب‌دار و آب‌سالارها و شیوه‌ی مدیریت آن‌ها در سطوح مختلف تولید و توزیع آب و به نمایندگی از حکومت یا مالک کلان آب یا قنات گاه به صورت دستوری و گاه از طریق هم‌یاری جوامع محلی و کمون‌ها برای هم‌افزایی منافع فردی و جمعی صورت می‌گرفته است. نکته‌ی کارآیی و تداوم تاریخیِ قنات به عنوان فناوریِ کم‌بهره‌ور و مشتقات اجتماعی‌اش را از یک‌سو باید در سازمانِ همیاری و تعاون اجتماعیِ به ناچار شکل‌گرفته پیرامون آن و در دیگر سو، و شاید مهم‌تر، فقدان تکنولوژی‌ها و ابزارهای جدید با کارآیی بیش‌تر برای افزایش برداشت آب و در نتیجه‌ی آن محصول از زمین دانست.

این سازمان اجتماعی، به‌رغم تغییرات نسبی و تطور کم‌دامنه‌اش در شیوه‌ مالکیت و تصرف ارضی، ملاک و شیوه‌ حکمرانی سلطان و یا پادشاه در طول تاریخ، در برخورد با فکر مترقی و اندیشه‌ روشنگری و با مواجهه‌ای یکباره و غیردرونزا با تکامل نیروهای مولده در غرب و با مواجهه‌ای شگفت‌زده و غافلگیرکننده با سطح بالای تکنیک و تکنولوژی، به ناگهان در معرض وسوسه‌ پیشرفت و توسعه‌ گرته‌برداری شده‌ای قرار گرفت که بنیان سازمان اجتماعی و نقش دولت را دگرگون و بهره‌برداری حداکثری و تغییر در ساخت و به نظم درآوردن طبیعت به مثابه یک هدف و به یک تعبیر هجوم به طبیعت را هموار و آسان کرد.

به این ترتیب، جامعه‌ ایرانی پس‌افتاده از شکل پیشرفت در غرب و با احساس تحقیرشدگی، متکی به ابزارهایی وارداتی موجد مناسبات جدید اقتصادی در پیکره‌ دولت- ملتی نوین، سرزمین بکر و بیکرانی در مقابل خود می‌دید آماده‌ فتح. این صورت‌بندی جدید، در فرایندی دیالکتیکی، الزامات خود را بر جامعه و بر شرایط تولید به شکل توسعه‌ای آمرانه و اقتدارگرایانه تحمیل کرد. رشد نیروهای مولد و مناسبات تولید ساز‌و‌برگ دولتی متناسب با رشد خود را ضروری می‌کرد، در عین حال‌ که این ساز‌و‌برگ جدید با توجه به شرایط تاریخی و اجتماعی به شکلی نابسنده و ظاهرگرایانه از پیشرفت و توسعه‌ منجر می‌شد. توسعه‌ای تکنیکی، وارداتی و فناورانه در فقدان مولفه‌های آرمانی و انسانی عصر روشنگری؛ عناصری که در خود جوامع مدرن غربی و به صورتی دیگر مضمحل شده بود. حاملان انقلاب مشروطه، دولت رضاشاهی، انقلاب سفید و اصلاحات ارضی و انقلاب سال 57 و در ادامه‌ آن مواجهه، با اندیشه‌ ترقی، بر بستری از اهداف معین و امکانات موجود و فهم خود از مدرنیسم، پاسخ‌های متنوع و مختص به خویش را ارائه و اجرا کرد.

ردپای بسیاری از طرح‌های توسعه را می‌توان و می‌بایست در دوران سلطنت پهلوی دنبال کرد. در این دوره است که مدرنیزاسیون رضاشاهی و تغییرات اجتماعی جامعه‌ ایران، آغاز و برنامه‌های توسعه‌ پهلوی دوم از سال 1327 با دو برنامه‌ 7 ساله‌ عمرانی و سه برنامه‌ 5 ساله، بر اساس رهنمودها و مطالعات مشاورهای آمریکایی و بعدها اروپایی بر اساس همان مدل توسعه‌ پیش‌گفته با قصد بازسازی عظمت ایران باستان و تلقی خاصی از مفهوم پیشرفت اجرا می‌شود. زمینه‌های بحران‌ساز امروز جدا از عوامل ساختاری و برنامه‌ریزی‌های نهادی و نوع خاص اقتصاد سیاسی عصر جمهوری اسلامی، اشتراکات فراوان مفهومی در نظر به توسعه و رابطه‌ انسان، تکنولوژی و طبیعت در عصر پهلوی دارد. آنچه برای ما مهم است، درک و شفافیت این زمینه‌های بحران‌ساز و شناخت دقیق عوامل نهادی و مولفه‌های ساختاری است که در تحلیل نهایی با کالایی‌سازی طبیعت و ایجاد و تصاحب ارزش اضافه، توسعه‌ای نامتوازن و محیط‌زیستی فروگسیخته را موجب شده است.

بنابه آمارها بر شدت این بحران در سه-چهار دهه‌ گذشته افزوده شده است. سیاست‌های راهبردی محیط زیست را به مرحله‌ای خطرخیز و تنش‌زا وارد کرده است. باید از این خواب برخاست، در مقابل توفان پیشرفت، به تعبیر «والتر بنیامین»، ایستاد و تلنبار ویرانه‌ها را به قصد صدادار کردن آنچه در زیر آوار مدفون شده وارسی کرد. این آغاز آگاهی است.


منبع: مجله قلمرو رفاه، شماره 42

محیط زیستبحران آبتغییر اقلیمدانش بومیگرمایش جهانی
دربارۀ محیط زیست، توسعه، تغییر اقلیم و اکوسوسیالیسم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید