چرا هورالعظیم دیگر عظیم نیست؟
محمدرضا جعفری
ناگهان همه با تصویر بهتآور و هولناک مرگ ماهیان و ماکیان بسیاری در تالاب تاریخی هورالعظیم روبهرو شدیم؛ یا دهها گاومیشی که در گل خشکیده و تف دیده جان باخته بودند، چه شد که تالابی که ریهی محیطزیست ایران است، ناگهان چنین به دام بلا شبیه شد؟
تا سالها مدیران، عامل بنیادی توفانهای شن و بحران ریزگرد در خوزستان را صحراها و تالابهای خشکشده در خارج از مرزهای سیاسی ایران میدانستند.
تا نوروز ۹۸ و آن سیل عظیم که راهش را از میان موانع مصنوع و جادهها و دایکها و کانالها و تاسیسات نفت و کشت و صنعت نیشکر باز کرد و به زور پهنههایی وسیع از تالابها و دشتها، اگر چه نه همه، را تردامن کرد؛ پهنهها و آبگیرهایی که به دست سدسازها وَ آمران و عاملان انتقال آب خشک شده بود.
پهنههایی که خشک شده بودند تا عرصه کشاورزی معیشتی شود یا حقآبهشان پای کشاورزیِ ایدئولوژیکِ خودکفاییمحور غذایی قربانی شود.
نفوذ آب به دشتها و رشد گونههای گیاهی متناسب با خاک منطقه، دو سه سالی است از ریزگردها بهاندازه ملاحظهای کاسته است.
و اما هورالعظیم
هورالعظیم؛ تالابی مهم با تاریخی گسترده از میانرودانِ باستان سِفرِ چندین تمدن، تا پهنه امروزی محصور میان دو نظام سیاسی در عراق وایران، یکی از این پهنهها است که ماجرای قبض و بسطاش در این روزگار داستانی پر آب چشم است. تالابی که روزگاری عرصه نبرد تانکها و تنها در جنگ ایران و عراق و روزگارانی شاهد زندگی اهالی در روستاهایی در متن و حاشیه بود- که اینک جز معدودی به مرکزیت «رُفَیِع» از آنها باقی نمانده است.
تالابی با تنوع زیستی فوقالعاده با آبزیان و پرندگان بومی و مهاجر. کرخه، اصلیترین تغذیهکنندهی این تالاب در بخش ایرانی است. مردمان عرب بومی منطقه، معیشتشان از طریق دامداری و صید و ماهیگیری و کشاورزیِ محدود، قرنها به این تالاب وابسته بوده است.
اما از وسعت تاریخی دومیلیون هکتاری آن که تا دههی ۶۰ به یک میلیون هکتار (۴۰۰هزار هکتار در بخش ایرانی)، تقلیل پیدا کرده بود اینک تنها به اسم۱۲۰هزار هکتار مانده است.
چهشد که هورالعظیم چنین شد؟
اما چه شد که تالابی با این وسعت و عمق آبی که به پنج تا هشتمتر هم میرسید به چنین وضعیتی درآمده که قاتل ماهیان و نظارهگر تشنگی گاومیشها و مهاجرت ساکنان شده است؟
در اوایل دهه ۸۰ خورشیدی برای توسعهی میادین نفتی غرب کارون، بر زیرسازههای باقیمانده از جنگ و جادههای آنتنی آن دوران، مانند شطعلی و سیدالشهداء، دایکها و جادههای عملیاتی ساخته شد که از یک سو بخش ایرانی هور را به پنج مخزن یا حوضچه تقسیم میکرد و از سوی دیگر مسیر دسترسی به مناطق نفتی را فراهم میآورد.
مخزن یکم در شمالیترین نقطه است؛ جایی که کرخه به آن میریزد و مخزن پنج در جنوب تالاب که ارتفاعش نسبت به مخازن دیگر بالاتر است و از اینرو کمآبگیرتر.
در کُنهِ این طرح اما هدف دیگری نهفته بود: امکان کنترل آب یا بدتر از آن خشکاندن بخشهایی از تالاب برای تسهیل و ارزانسازی عملیات اکتشاف، استخراج، تولید و انتقال نفت. اقدامی که در نیمهی دوم همان دهه اجرایی شد و بخشهایی وسیع از تالاب را در میادین نفتی آزادگان و یادآوران خشکاند.
این البته همهی ماجرای نفت نیست. تکهتکهکردن تالاب، جادهها و خط لولهها و مسیرهای دسترسی و چاهها و تاسیسات نفتی و درکل همهی عوارض مصنوعی که در زمان جنگ و بعد از آن در این پهنهها ساخته شد، ارتباط طبیعی و ارگانیک تالاب را از بین برد.
این روند بر شدت و عمق آب ورودی و مسیر آن تاثیر گذاشت. مانع ورود سیلابها و روانآبهای فصلی شد و بر تبخیر آب افزود.
حتی سیلاب بزرگ سال۹۸ هم به طور کامل در این منطقه توزیع نشد و مقدار زیادی از آن به صورت هدایتشدهای به هدر رفت.
از سوی دیگر ساختن دایک مرزی از سوی ایران و اقدامات دولت عراق در کاهش آورد طبیعی رود دجله به هورالعظیم موثر بود و تبادل طبیعی را در این هور برهم زد.
در کنار چنین دستکاریهای مخرب، مسالهی دیگر، حجم و دبی آب ورودی به این تالاب است که در پی عوامل طبیعی و انسانیِ چندگانه، بهاندازه زیادی رو به کاهشِ نهاده.
آب ورودی را رودخانهی کرخه و نهرهای آن مانند رودخانه میسان در خوزستان تامین میکند. رودخانه کرخه سومین رود بزرگ ایران است که از زاگرس مرکزی سرچشمه گرفته با رود سیمره از ایلام و رود کشکان از لرستان یکی شده و پس از مسیری ۹۰۰کیلومتری در نهایت میبایست به هورالعظیم بریزد.
سد کرخه اما مانع اصلی این مسیر دراز است. بزرگترین سد خاکی خاورمیانه و بزرگترین سد ایران با مخزنی به حجم ۵.۳میلیارد مترمکعب و مساحتی بالغ بر ۱۶۰کیلومترمربع که با هدف توسعه آبیاری چندصدهزارهکتار زمینهای کشاورزی در بالا و پاییندست و به عنوان سلاح راهبردی برای جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۷۸ آبگیری شد و هم باعث گسترش زمینهای کشاورزی و آب مصرفی در این حوضه شد و هم آورد تالاب را کاهش داد.
کاهش دبی رودخانه بعد از زدن این سد باعث خشکیدن رودخانه و افزایش بستر خشک آن شد. در درازمدت این زمینها خود به زمینهای کشاورزی جدیدی بدل شدند که به طور قانونی یا غیرقانونی از طریق نوعی کشاورزی بیضابطهی آببرِ سنتی، نیاز زیستمحیطی و حقآبه تالاب را بلعید.
علاوه بر این در حوضههای بالادست کرخه در دو استان لرستان و ایلام نیز وضعیت برداشت و مصرف آب به نحو جدی بر آورد رودخانه کرخه تاثیر گذاشته است.
دولت و مدیران استانی، بنابر نوعی دیدگاه سنتیِ فئودالی و ایدئولوژی حاکمیتی «خودکفایی غذایی» و بدون توجه به ظرفیتهای سرزمینی و اقلیمی ایران، همچنان در رویای ساختن سدهای بیشتر و بیشتر و توسعهی زمینهای کشاورزی هستند.
آنها هم میخواهند به طور وسیع محصولات استراتژیک غذایی تولید کنند و هم باکشاورزی معیشیتیِ عمدتاً برپایهی محصولات آببر و بدون ارزش افزودهی بالا، اشتغالزایی کنند.
به این ترتیب آورد رود کشکان، از مهمترین زیرحوضههای کرخه، در تابستان امسال به رودِ مادر به صفر میرسد تا زمینهای کاشت برنج را سیراب کند. تصاویری از خشکیدن کشکان، همان رود خروشان سیلاب بهار ۹۸، این روزها دست به دست می چرخد.
تنها در ایلام پنج سد با ظرفیت بیش از ۳.۵میلیاردمترمکعب، از جمله سد بزرگ سیمره، در دست بهرهبرداری و چهار سد دیگر در حال ساخت است.
در لرستان، کرمانشاه و همدان نیز که در حوضهی آبریز کرخه قرار میگیرند، وضعیت بدتر از است و چیزی در حدود ۴۵سد بزرگ و کوچک با هدف تامین آب گسترش کشاورزی در این استانها در حال بهرهبرداری، ساخت یا مطالعه است. والبته که دولتمردان در این استانها این روند را به عنوان خدمت و دستاوردهای عظیمشان معرفی میکنند.
تعداد زیاد چاههای مجاز و غیرمجاز در حوضهی آبریز کرخه در این استانها را نیز باید به حساب آورد.
و بدتر اینکه بخش بزرگی از این زمینهای زیر کشت و باغهای مرغوب که آب تالاب را میبلعند، از آن خردهمالکان دهقان نیست؛ این املاک اغلب، بهصورت رانتی یاسندسازی و از راه تغییر کاربری در اختیار زمینداران بزرگ و سرمایهداران است؛ کسانی که تامین سهم آب زمینشان را زیر پوشش اعتراضات کشاورزان معیشتی پی میگیرند.
با این تفاصیل تنها چهارپنجم مخزن سد کرخه آب دارد و آورد مورد نیاز تالاب هورالعظیم در انتهاییترین نقطهی مسیر رود کرخه از ۵۵مترمکعب بر ثانیه در شرایط نرمال در مقاطعی چون این تابستان به صفر رسیده است. موضوعی که خود را در خشک شدن بیش از نیمی از وسعت فعلی در بخش ایرانی تالاب نشان داده است.
و البته تغییرات اقلیمی...
اینک دیگر تغییر اقلیم دادهای علمی و رویدادی پنهان نیست بلکه به صورت واقعی در تجربهی گرمترین روزها و ماهها، در پدیدآمدن ماههای پاییزی و زمستانی کم یا بیبارش، در فراموشی برف و بارانهای بهاره کاملا مشهود است.
در حوضهی آبریز کرخه، بارندگی نسبت به سال گذشته ۳۷درصد و نسبت به میانگین بلندمدت ۳۱درصد کاهش داشته.
این کاهشها به علاوه برداشتهای مجاز و غیرمجاز در استانهای بالادست به کاهش ۵۰ درصد آورد نسبت به میانگین بلندمدت و کاهش ۵۵درصد کاهش آورد نسبت به سال گذشته و کاهش ۷۷درصدی حجم مفید سد کرخه در مقایسه با شرایط نرمال شده که در نگهداشت آب پشت سدها، رهانکردن آب و تامین نشدن حقابه محیط زیستی آشکار میشود. تنها پخش تصاویر خشکیدن تالاب و زجر زیستمندان آن و گسترش اعتراض فعالان محیطزیستی بود که رهاسازی هرچند کم، هرچند ناکافی آب به این تالاب را موجب شد. آبی اگر هست لایق تالابها است نه حصر در پشت سدها.
بنابر گزارش سازمان هواشناسی، با عنوان «آشکارسازی و ارزیابی اثرات تغییر اقلیم و چشمانداز آن در ایران قرن۲۱»، چشمانداز سرزمینی و اقلیمی ایران از این که هست هم تیرهتر میشود: «از نظر منطقهای بیشترین کاهش بارش به ترتیب در منطقه زاگرس و شمالغرب رخ خواهد داد. منطقه زاگرس علاوه بر بیشترین کاهش بارش با بیشترین افزایش دما نیز مواجه خواهد شد. کاهش بارش و خشکسالی از دهه ۲۰۵۰ در مقایسه با وضعیت فعلی، تشدید میشود».
این یعنی رویکرد توسعهای که با گسترش سطوح زیرکشت و ساخت صنایع آببری چون پتروشیمی در استانهای سرچشمهی رودهای بزرگ ایران، کارون، دز و کرخه ادامه دارد به وضوح ناکارآمد،مخرب و بیآینده است.
بنابر گزارشی در مجلهی نیچر با عنوان «کاهش آبهای زیرزمینی ایران»، به دلیل برداشت انسانی از سفرههای زیرزمینی در بازهی زمانی ۱۳۸۱ تا ۹۴ حوضهی کارون، کرخه و جراحی و زهره با کاهش شدید مواجه بودهاند.
دادههای این مقاله نشان میدهد که هر چند خشکسالیِ ناشی از کاهشِ بارندگیها هم در کاهشِ قابلتوجه ذخیره سفرههایِ آبِ زیرزمینی در ایران موثر بوده، اما تخلیه سفرههایِ آب زیرزمینی در ایران عمدتا ناشی از فعالیتهای انسانی به وقوع پیوسته است.
این مقاله نتیجه میگیرد افزایش تولید گندم از ۱۱درصد گندم کشور تا ۸۵درصد در حوضه کرخه میتواند بر ظرفیت تولید این حوضه تاثیر گذارد؛
امسال هم کشت تابستانه در خوزستان ممنوع شد و اعتراضات معیشتی کشاورزانی که کشتگاهشان خشک آمدهبود، بلند شده بروز کرد و هم وضعیت تالاب هورالعظیم به ویژه در مخازن میانی که راه دسترسی سختی دارند و کمتر به چشمِ نمایشِ مدیران و رسانههای دولتی میآیند و دو مخزن انتهایی که مرتفعتر از دیگر مخازناند به مرگ آبزیان و گاومیشها انجامید.
بحران آب البته نه تنها کشاورزی را تحت تنش قرار داده که با خشکشدن رودها و نهرها و تالاب، به بیکاری جمعیتی منجر میشود که به دامداری و صیادی اشتغال دارند.
تکیه آب آشامیدنی مردم شهرهای آبادان و خرمشهر و هویزه و سوسنگرد و بخشی از اهواز به کرخه، شرایط فوق را بحرانیتر هم میکند. مردمانی که چند دهه است در وضعیت مخاطرهآمیز به سر میبرند؛ وضعیتی ناشی از جنگ با بیگانه و خودی.
تیرماه 1400