تو این پست توضیحات و خلاصهای از کتاب «مرثیهای برای رؤیای آمریکایی» رو براتون نوشتم :))
این کتاب نوشتهٔ نوام چامسکی زبانشناس، فیلسوف، دانشمند علوم شناختی، مورخ، منتقد اجتماعی و فعال سیاسی آمریکایی است . این کتاب برای کسانی که علاقهمند آشنایی با نظام سرمایهداری هستند ، قطعاً تجربهی جالبی خواهد بود :)
چامسکی این کتاب را در ده فصل تنظیم کرده و در هر کدام از این فصول یکی از مصیبتهای نئولیبرالیسم را برای خوانندگانش شرح میدهد. باید در نظر داشت که هر چند چامکسی تمرکز بیشتری بر آمریکا دارد اما از آنجایی که نئولیبرالیسم اکنون به امری جهانی و پر دامنه تبدیل شده است، بلایایی که او به آنها اشاره دارد، تنها مختص این قاره نیست و مردم در بسیاری از نقاط جهان آنها را درک میکنند.
کتاب مرثیهای برای رویای آمریکایی کتاب صرفاً اقتصادی نیست، بلکه نوآم چامسکی سعی دارد تا تاریخ اقتصادی، سیاسی، حقوقی و از همه مهمتر تاریخ سرمایهداری صدساله اخیر آمریکا را به بیانی روان و قابل فهم پیش روی شما قرار دهد. شاید این کتاب را بتوان نوعی دعوت به کنش دانست، فراخوانی برای پایان دادن به نابرابریها و بیعدالتیها، زیرا اگر شما آنها را از بین نبرید، نابرابری به شما پایان خواهد داد. چرا که در جامعه و نهادهای مهم کشور، به وضوح میتوان نقایص و معایب بسیار خطرناکی را دید که باید خارج از چارچوبهای رایج اصلاح شوند .
اصل یکم کاهش دموکراسی
در ابتدا به دو تقسیم بندی مهم میپردازیم : آریستوکرات و دموکراتها ؛ آریستوکراتها میگویند قدرت را باید به طبقه خاصی از آدمهای جدابافته و ممتاز سپرد .
در مقابل دموکراتها معتقدند قدرت باید در دست مردم باشد و انتخاب کننده خود مردم باشند .
مدیسون رئیس جمهور دوره چهارم آمریکا که بنیانگذار قانون اساسی آمریکا میباشد بیشتر به دیدگاه اول تمایل نشان میداد ؛ آنها اعتقاد داشتند که قدرت را نباید در دست افراد طبقه پایین بسپاریم زیرا آنان در نهایت ساز و کار کشور را تغییر میدهند و در نهایت مالکیت را از ثروتمندان میگیرند ؛ در نهایت برای اینکه این قدرت را از طبقه پایین بگیریم باید دموکراسی را در بین مردم کاهش دهیم تا طبقهٔ پایین نتواند ساز و کار کشور را تغییر دهد.
در اینجا به دو رویکرد دیگر میپردازدیم ؛ دموکراسی و اولیگراشی. در دموکراسی حکام قدرت خویش را مدیون مردم میدانند و از مردم قدرت میگیرند ، در نتیجه با تعداد بالای حکام روبهرو هستیم اما در رویکرد اولیگراشی حکام قدرت را مدیون ثروتمندان و اغنیا میدانند و قدرت توسط این افراد صورت میگیرد ؛ با توجه به تعداد کم این افراد با تعداد حکام کمتری روبهرو هستیم . ارسطو در کتاب ششم فصل پنجم خود فقر را دلیل کاستیهای دموکراسی میداند ؛ ارسطو برای ایجاد دموکراسی در جامعه معتقد است که باید توزیع عادلانه ثروت برای فقرا صورت گیرد تا آنان نیز دارا شوند و به این شکل دموکراسی در کشور حاکم شود .
در آمریکا این روزها دموکراسی وجود ندارد ؛ دلیلش هم وجود ۲۰ میلیون برده سیاه پوست در جامعه امروزی آمریکا هستند که همیشه و هر روز در هر امری مقصر هستند و سفید پوستان همیشه حرف آخر را میزنند .
اصل دوم ایجاد ایدئولوژی
با ایجاد برخی موقعیتها دولت به دنبال نابودسازی دموکراسی است ؛ مثل ساختن مدارس غیرانتفاعی که در آن صورت دیگر همهٔ افراد صاحب نظر نمیشوند و صرفاً آن قشر خاص در جامعه به کرسی مینشیند و دیگر آن قشر دغدغهٔ خاصی در مورد دموکراسی ندارد .
ایده توتالیتری در جوامع آزاد استفاده نمیشود برای مثال اگر در ایتالیا کسی فساد دولت ایتالیا را نقد کند به او ضد ایتالیایی نمیگویند اگر به این منتقد ضد ایتالیایی بگویند مردم در خیابانهای رم و میلان از خنده روده بر میشوند. این ایده فقط در دولتهای توتالیتر کاربرد دارد . در اتحادیه شوروی سابق که دولت توتالیتری نبود مخالفان را ضد شوروی میخواندند و با افراد برخورد میکردند. البته برخوردها با افراد ضد کشور میتواند متفاوت باشد مثلاً در دهه ۸۰ اتحاد جماهیر شوروی منتقدان را زندانی میکرد یا در الساوادور مغز مخالفان را کف خیابان میریختند .
البته تقریباً در همه جوامع منتقدان را بیآبرو میکنند و آزار میدهند ولی این آزار بر اساس ماهیت کشورها میتواند متفاوت باشد . در دهه ۱۹۶۰ شاهد سرزندگی ایدههای دموکراتیک در آمریکا بودهایم مضامینی مانند دموکراسی جکسونی ، کودگری ترقی خواهانه در دهه ۱۹۶۰ صورت گرفتند . البته دیگر اشکال مشارکت شهروندی مانند راهپیمایی و تظاهرات و نهضتهای اعتراضی نیز صورت گرفتند و در نتیجه آن مردم حالا از گروههای منفعل و به رسمیت نشناخته به کوششهایی دست زدند تا ادعاهای خود را در باب فرصتها و جایگاهها و پاداشها و مزایا را به کرسی بنشانند؛ ادعاهایی که پیش از آن خود را سزاوار طرح کردنشان نمیدانستند .
اصل سوم طراحی مجدد اقتصاد
از دهه ۱۹۷۰ صاحبان جامعه کوشیدهاند دو مولفه را در اقتصاد تغییر دهند 1 افزایش نقش نهادهای مالی مانند بانکها و شرکتهای سرمایهگذاری و شرکتهای بیمه و... 2 برون مرز سپاری . بررسی عامل اول: عامل اول باعث افزایش روزافزون تجارت غیر تولیدی گردید ؛این تغییرات حتی روی شرکتها نیز تاثیر گذاشت و آنها در نتیجه به سود کوتاه مدت بیشتر فکر میکردند و کاری با آینده جامعه نداشتند و صرفاً سه ماهه آینده خود را در اهداف خود قرار میدادند که در نتیجه بستن قراردادهای ماهانه با کارگران صورت میگرفت شما با این ترفند میتوانید در کوتاه مدت سود کنید و در بلند مدت که بازار افت کرد پول خود را سریعا بیرون بکشید.
بررسی عامل دوم : شرکتها تولید را به جاهایی میبرند که نیروی انسانی ارزانی وجود دارد و هیچ استاندارد سلامتی یا ایمنی تهویه هوا و مانند اینها نیز به کل وجود نداشتند ؛ جاهایی مثل شمال مکزیک ویتنام و چین و جاهای دیگر . این کار برای شرکتهای چند ملیتی سودآور بود اما برای مردم عادی بسیار زیانبار بود . برای مثال شرکت اپل که در چین شادمانه برای ویتنامیها اتاق شکنجه درست کرده است. این کار همچنین باعث ناامنی و رقابت بین کارگران نیز شده که این عمل به نفع سرمایهداران میباشد؛ در نتیجه کمبود کار در آمریکا رقابتی بین کارگران صورت میگیرد که کارگران حاضر میشوند حتی با درآمد بسیار پایین حاضر به اشتغال در سختترین شرایط کاری شوند ://
در نتیجه کمبود کار در آمریکا رقابتی بین کارگران صورت میگیرد که حتی با درآمد بسیار پایین حاضر به اشتغال در سختترین شرایط کاری را نیز دارند....
اصل چهارم سنگین کردن دوش مردم
دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ دورهٔ بیشترین رشد اقتصادی در آمریکا بود. برای مثال هنری فورد در این دوره معروف است که درآمد کارگران خود را دو برابر کرد تا بتوانند برای خود ماشین بخرند .
در اینجا به دو تقسیم بندی دیگر نیز اشاره میکنیم پلوتونوعیها و پریکاریاتها ؛ پلوتونوعیها کسانی بودند که ثروت چشمگیری داشتند ، در مقابل پریکاریاتها افرادی با وضعیت خطرناک اقتصادی بودند که برای کسب درآمد یک کار باید چندین کار فرعی دیگر را نیز انجام میدادند؛ دقیقا مثل افرادی که از آنان بیگاری میکشند . پلوتونوعیها صرفاً فقط دغدغه خودشان را دارند و هدفشان فقط کسب سود است ؛ فرقی نمیکند که در کجا به پول دست یابند و چه کسانی ضرر ببینند؛ مهم فقط کسب سود و ارتقای جایگاه خودشان است . به قول معروف همه چیز برای ما هیچ چیز برای دیگران ://
نابرابری و فقر در این جوامع داد میزند . قبلاً از ثروتمندان بخش بزرگ مالیات را میگرفتند ولی امروزه برای اغنیا کاهش مالیات صورت گرفته و در عوض قشر مصرف کننده عوض قشر مصرف کننده این مالیاتها را میپردازند . بار نگهداری از جامعه به دوش مردم انداخته شده است . دلیل مقابله نکردن با پلوتونومی این است که رأی دهندگان احتمال میدهند شاید روزی آنها نیز جزو پلوتونومیها شوند، اگر این احتمال را ندهند به نابودی آن رای خواهند داد... نابرابری و فقر در این جوامع داد میزند . قبلاً از ثروتمندان بخش بزرگ مالیات را میگرفتند ولی امروزه برای اغنیا کاهش مالیات صورت گرفته و در عوض قشر مصرف کننده عوض قشر مصرف کننده این مالیاتها را میپردازند . بار نگهداری از جامعه به دوش مردم انداخته شده است . دلیل مقابله نکردن با پلوتونومی این است که رأی دهندگان احتمال میدهند شاید روزی آنها نیز جزو پلوتونومیها شوند، اگر این احتمال را ندهند به نابودی آن رای خواهند داد...
دلیل مقابله نکردن با پلوتونومی این است که رای دهندگان احتمال میدهند شاید روزی آنها نیز جزو پلوتونومیها شوند اگر ا ۱۲ین احتمال را ندهند به نابودی آن رای خواهند دادبار نگهداری از جامعه به دوش مردم انداخته شده است .دلیل مقابله نکردن با پلوتونومی این است که رای دهندگان احتمال میدهند شاید روزی آنها نیز جزو پلوتونومیها شوند اگر ا ۱۲ین احتمال را ندهند به نابودی آن رای خواهند داد
دلیل مقابله نکردن با پلوتونومی این است که رای دهندگان احتمال میدهند شاید روزی آنها نیز جزو پلوتونومیها شوند اگر ا ۱۲ین احتمال را ندهند به نابودی آن رای خواهند دادلیل مقابله نکردن با پلوتونومی این است که رای دهندگان احتمال میدهند شاید روزی آنها نیز جزو پلوتونومیها شوند اگر ا ۱۲ین احتمال را ندهند به نابودی آن رای خواهند داد این است که رأی دهندگان احتمال میدهند شاید روزی آنها نیز جزو پلوتونومیها شوند، اگر این احتمال را ندهند به نابودی آن رای خواهند داد...
اصل پنجم حمله به همبستگی
اربابان میگویند فقط به فکر خودت باش، همین که خودت را نجات دهی کافیست. در صورتی که این اصل برای اغنیا خوب است و برای دیگران جز ضرر چیزی ندارد . همبستگی سودی برای ثروتمندان ندارد مثال عینی آن آموزش و پرورش رایگان است که سود اجتماعی و فرهنگی زیادی دارد، که ضمناً همبستگی را نیز برای افراد جامعه به ارمغان میآورد. ولی با خصوصیسازی سعی بر از بین بردن همبستگی دارند چون همبستگی سودی برای اغنیا ندارد و تنها سود آن از آن جامعه افراد ضعیف است آورد، ولی با خصوصیسازی سعی بر از بین بردن همبستگی دارند؛ چون همبستگی سودی برای اغنیا ندارد و فقط برای طبقه پایین آورده ای دارد .
اصل ششم سلطه بر قانون گذاری
اقلیتی ثروتمند و قدرتمند قوانین را در جوامع نئولیبرالی به سود خود تصویب میکنند که در اصطلاح به آن قانون دزدی نیز گفته میشود. تجارتی که باید ذیل قانون باشد حالا خودش بر قانونگذار حاکم شده است و اوضاع وارونه گشته ://
این اصل میگوید امروز شما یک قانونگذار هستید و فردا تبدیل به یک لابیگر میشوید و به واسطه همان قانونهای قبلی که در زمان ریاست خود به تصویب رساندید ثروت بزرگی را به دست میآوردید . در دولت نیکسون قانون حمایت از مشتری قوانین امنیت و سلامت در محل کار و سازمان حفاظت محیط زیست تصویب شد ؛ تاجران اینها را دوست نداشتند، آنها علاقهای به مالیات بالا نداشتند، مقررات گذاری را دوست نداشتند. در نتیجه آنها توسط پول و لابیگری با ایجاد کمپینها و گسترش تبلیغات تلویزیونی مقررات زدایی را به شکل تمام عیار شروع کردند. بانکها جرمشان بزرگتر از آن است که سزاوار زندان باشند.
ایده نئولیبرالیسم میگوید بگذارید همه چیز را بازار اداره کند برای حمایت از فعالان بازاری دولت را از تعیین سیاست گذاری بر حذر دارید. این حرفها مال فقیران و نیازمندان میباشد و نه برای ثروتمندان!!!
اصل هفتم مهندسی انتخابات
نتیجهٔ تمرکز ثروت تمرکز قدرت سیاسی است. خصوصاً وقتی هزینههای تبلیغات سر به فلک بزنند ؛نتیجه این عمل میشود گوش تا گوش بریدن سیستم دموکراتیک
شرکتها جعلیات حقوقی ساخته دولت هستند ؛ خارجیان بدون اوراق هویت که در آمریکا برای مردم خدمات ارائه میدهند و هر کاری میکنند شخص به حساب نمیآیند ولی در عوض جنرال موتورز شخص حقوقی است آن هم یک شخص حقوقی ابر قدرتمند ؛ این انحراف واقعاً باور کردنی نیست...
شرکتها جعلیات حقوقی ساخته دولت هستند ؛ خارجیان بدون اوراق هویت که در آمریکا برای مردم خدمات ارائه میدهند و هر کاری میکنند شخص به حساب نمیآیند ولی در عوض جنرال موتورز شخص حقوقی است هم یک شخص ابر قدرتمند این انحراف واقعاً باور کردنی نیست
نظریه سرمایهگذاری در سیاست توماس فرگوسن میگوید بخش تجاری و سرمایهگذاران در سیستم سیاسی اثرگذاری کلانی دارند و نه رأی دهندگان...
در یک اقدام بیخردانه قانون آزادی حمایت شرکتها از نامزدهای انتخاباتی تصویب گردید ://
یعنی شرکتها میتوانند تا هر مقدار که میتوانند در تبلیغات افراد پول خرج کنند و در نتیجه اگر آن کاندیدای مورد حمایت قرار گرفته برنده شود ، آنان در آینده میتوانند به واسطهٔ کاندیدای مورد حمایت قوانین خود را با لابیگری به تصویب رسانند و عملاً قانون این شرکتها توسط خودشان برای خودشان نوشته شود .
در یک اقدام بیخردانه قانون آزادی حمایت شرکتها از نامزدهای انتخاباتی تصویب گردید ://یعنی شرکتها میتوانند تا هر مقدار که میتوانند در تبلیغات افراد پول خرج کنند و در نتیجه اگر آن کاندیدای مورد حمایت قرار گرفته برنده شود ، آنان در آینده میتوانند به واسطهٔ کاندیدای مورد حمایت قوانین خود را با لابیگری به تصویب رسانند و عملاً قانون این شرکتها توسط خودشان برای خودشان نوشته شود .ه اگر آن کاندیدای مورد حمایت قرار گرفته برنده شود ، آنان در آینده میتوانند به واسطهٔ کاندیدای مورد حمایت قوانین خود را با لابیگری به تصویب رسانند و عملاً قانون این شرکتها توسط خودشان برای خودشان نوشته شود .
اصل هشتم سر به راه کردن تودهٔ مردم
یکی از دلایل حملههای سخت و تقریباً افراطی به اتحادیهها و نیروی منظم کارگری این است که آنان یک نیروی دموکراسی ساز هستند؛ آنان سدی هستند که از حقوق کارگران و البته حقوق عامه مردم دفاع میکند .
اینان در برابر امتیازها و قدرت کسانی که صاحب و مدیر جامعه هستند، ایستادگی میکنند .
احساسات ضد اتحادیهای در میان نخبگان آمریکایی آنقدر این روزها قوی است که حق تجمع آزادانه و حق تشکیل اتحادیه هرگز کشور در آمریکا به تصویب نرسیده است .
اصل نهم رضایت سازی
هیوم نظریه دولت را مطرح کرده است در این نظریه معتقد است که در همه دولتها خواه فئودالی باشد یا نظامی یا هر گونه دیگر؛ قدرت در دست رعیت است . آنان به شرط اتحاد میتوانند قدرت را به دست بگیرند ؛مادامی که احساس نکنند قدرتی دارند، حاکم سر جای خود میماند؛ ولی اگر بفهمد که قدرت دارند دولتهای سرکوبگر و اقتدارگرا فرو میپاشند . رضایتمندی مردم در بقای دولتها بسیار مؤثر است و میتواند آیندهٔ آنها را به خطر اندازد .
اصل دهم به حاشیه راندن مردم
سیاستها با رویکردهای عمومی ناهم بسته و با منافع شرکتها شدیداً همبسته هستند وقتی کسی از نظر سطح درآمد و ثروت بالا برود اثرگذاریاش بر سیاستهای دولتی نیز بیشتر میشود . سیاستها همانطوری میشوند که ثروتمندان میخواهند، به قول معروف رفاه مردم درجه دوم اولویتمان قرار میگیرد .
•• محمدرضا خدایی ••