صاد
صاد
خواندن ۱ دقیقه·۶ سال پیش

شماره ۲


فردا به مناسبت تولد و البته خونه‌ی خالی به شام دعوتش کردم.امروز بهش گفتم فردا که جای خودش باشه شاید امشب رو هم داشته باشیم،با همون لحن وارفته‌ی سردش که مخصوص طرد کردن و نه گفتنشه گفت ینی هم امشب هم فردا شب؟

اینو در ظاهر سوال کرد ولی خب جوابش این بود که.دلیلشم این بود که اینجوری همش با همیم با بچه‌ها نیستیم‌.

من رفتم توی خودم مثل همیشه که نه می‌شنوم و اونم عصبانی از اینکه دلیل خیلی منطقی‌ایه و چرا ناراحت شدی و از این حرفا اما مسئله امشب و فردا شب نبود برای من.مسئله بودن دوتایی یا با بچه‌ها نبود برای من.مسئله یه چیز بود

چیزی که من رو تو خودم فرو برد این بود که انگار با هم بودن ما یه بافری داره که زود پر میشه قد دو شب با هم بودن.ینی اونقدر میلی براش وجود نداره که دو شب پشت سر هم با هم بگذرونیم.بدیهی نیست.حتی اگه امشبم بیاد و فرداشبم بیاد و بهترین شب‌ها و بهترین‌ سکس‌های ممکن هم باشه و کلی از هر نظر خوش بگذره برای من کمترین لذت رو داره

چرا؟ بخاطر همون یه سوال :هم امشب؟ هم فرداشب؟



صاد
از اونچه که توی یک روز تو مغزم میگذره می نویسم ، کاری که تاحالا نکردم. بدم نمیاد خونده بشم ولی اگه یک نفرم نخونه مهم نیست چون این اثر انگشت تا ابد میمونه.من قصد ندارم زیاد زندگی کنم.آخراشه تقریبا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید