شاید تعجب کرده باشید که چرا تصویر با عنوان هماهنگی ندارد!شاید پیش خودتان بگید مگر هیتلر دیکتاتور نبود ، مگر آمریکا با هیتلر و متحدینش نجنگید؟!پس چطور آمریکا دیکتاتور ها را دوست دارد اما با هیتلر دیکتاتور جنگید!جواب به این سوالات را در ادامه خواهم داد.با من همراه باشید..
فلسفه دیکتاتور بودن در تمامیت خواهی و دشمنی با آزادی خلاصه میشود.البته این تعریف کسانی است که عموما از دیکتاتوری لطمه دیدند و آسیب هایی جبران ناپذیر را متحمل شدند.اما آیا واقعا دیکتاتور ها به همان اندازه که میگویند ، بد و شیطانی هستند؟!جواب به این سوال را باید در دل تاریخ جست.جایی که پر از دیکتاتور هایی است که زندگی را صرف زورگویی و حکومت کردن بیرحمانه بر مردمشان کردند و تمام این مردم ، همان کسانی بودند که این دیکتاتور ها را سرنگون کردند.با این حال سوالی مطرح میشود که چطور در برخی نقاط دنیا ، دیکتاتور هایی پیدا میشوند که مهد دموکراسی دنیا یعنی آمریکا ، جایی که مردم جهان را به آزادیخواهی و دموکراسی خواهی ترغیب میکند و میخواهد که آزاد باشند ، نه تنها با آنها دشمنی نمیکند بلکه حتی از آنها حمایت میکند و بعضا خود در سر کار آمدنشان نقش ویژه ای داشته است.در شیلی ، آرژانتین ، کوبا ، مصر و در بسیاری از مناطق ثروتمند و حاصل خیز جهان ، دیکتاتورهایی زندگی میکردند که آمریکا ازشان حمایت میکرد و در سرکوب مخالفینشان به آنها طرق مختلف را پیشنهاد میکرد.دیگر همه ما سرکوب آلنده رئیس جمهور منتخب جمهوری سوسیالیستی شیلی را میدانیم که چطور با حمایت آمریکا توسط ژنرال پینوشه سرنگون شد و 17 سال پینوشه بر مردمش با دیکتاتوری تمام حکومت کرد.چرا آمریکا از دیکتاتور ها حمایت کرد؟!
جواب این سوال را نوام چامسکی میدهد:(("واشنگتن تنها تا جایی از برقراری دموکراسی در کشورهای متحد خود حمایت میکند که مغایر اهداف اقتصادی و استراتژیک آمریکا نباشد. واشنگتن تا زمانی که دیکتاتورها برای آمریکا مفید باشند از آنها حمایت میکند"))این سیاست ایالات متحده در حکایت از دیکتاتور های دوست داشتنی اش نشان میدهد که ایالات متحد تا چه حد در تبلیغ دموکراسی ، ریاکارانه و متزورانه عمل میکند.آمریکا کشوری است که مفاهیم ارزشمندی همچون آزادی و دموکراسی را قربانی منافع سیاسی و اقتصادی دولت خودش میکند و عموما با استفاده از همین دیکتاتور ها اهداف و سیاست هایش را در کشور مورد نظر پیاده سازی میکند.اما یک سوال مطرح میشود که چرا آمریکا ، دیکتاتور ها را بیش تر از رژیم های سیاسی دیگر برای تحقق اهداف امپریالیستی اش مناسب میداند؟
یکی از مهمترین دلایلی که دیکتاتور ها پابه میل آمریکا هستند این است که آنها میتوانند به راحتی تصمیماتی که میگیرند را پیاده سازی کنند.اگر بخواهند سیاستی را پیاده سازی کنند با قاطعیت و پشتکار شروع به اجرای آن میکنند.آنها تصمیماتی که میگیرند را دنبال میکنند تا به نتیجه برسد.آنها از کندی و پشت گوش انداختن سیاست هایشان خوششان نمیاید و تمام تلاششان را میکنند تا در کمتری زمان ممکن نتایج آن را مشاهده کنند.آنها حوصله کاغذبازی ها و بروکراسی اداری پیچیده را ندارند.تمام موانع را با زور یا هر روش دیگر برمیدارند تا تصمیمی که گرفتند بدون هیچ مشکلی اجرا و پیاده سازی شود.آمریکا از آن جهت که میداند که زمان در کشور دشمن به نفعشان پیش نمیرود علاقه مند هستند که اهدافشان در کمترین زمان ممکن محقق شوند و چی بهتر از دیکتاتوری که با قاطعیتی که دارد میتواند در کمترین زمان ممکن و با از میان برداشتن تمام موانع این اهداف را محقق کنند.
2.دیکتاتور ها سریع هستند!
زمانی برای هدر دادن وجود ندارد که دیکتاتور ها بخواهند وقت خود را معطل آن کنند!دیکتاتور ها میدانند اگر میخواهند بمانند باید سریع عمل کنند.باید در کمترین زمان ممکن بزرگترین مشکلات را حل کنند.آنها میدانند که اگر این مشکلات رفع نشود ، مردم میدانند سراغ چه کسی باید بیایند ، به همین جهت آنها وقت را هدر نمیدهند.وقتی مشکلی را میبینند از میان راه حل های موجود یکی را انتخاب میکنند و وقتی انتخاب کردند با قاطعیت خود آن را اجرا میکنند.آنها در زمانی کوتاه انتخاب میکنند و با قاطعیت در زمانی کوتاه عملی اش میکنند.دیکتاتور ها زمان را به خوبی درک میکنند.به همین دلیل هم وقت را تلف نمیکنند.چه بسا مشکلی که الان کوچک است را میتوان با تصمیمی سریع و قاطع حلش کرد و مانع از تبدیل شدنش به بحران شد.
3.دیکتاتور ها ابدی هستند!
منظور از لفظ ابدی در حقیقت مبالغه و استعاره از عمر طولانی مدت حکومت هایشان است.دیکتاتور با محدودیت زمانی برای ریاست خود طرف نیست.از این جهت وقتی تصمیمی برای ایجاد پروژه ای میگیرند که برای پیاده کردن آن به مثلا 10 سال زمان احتیاج است ، آنها میتوانند در طول آن ده سال بر روند اجرای صحیح آن پروژه نظارت کنند.تغییر در سیاست های کلی وجود ندارد که بخواهد پروژه را به تاخیر بیندازد یا به طور کلی آنرا متوقف سازد.از جهتی به دلیل آنکه اهمیت دادن به زمان و سرعت از ویژگی های یک دیکتاتور است معمولا تلاششان را میکنند تا زمان تحقق پروژه کمتر شود.پروژه های کلان ، پروژه های صنعتی و اقتصادی و پروژه های مختلف که نیاز به زمان زیاد و توجه ویژه و سرمایه گذاری های مداوم دارند برای اینکه به نتیجه و حتی زودتر به بهره داری برسند نیاز به توجه و قاطعیت و بقای سیاست گذاری ها دارند.دیکتاتور ها هر سه را دارند.در حالی که شما در دموکراسی ها این توجه ، قاطعیت و بقا را نمیبینید.حداکثر عمر رئیس جمهور ها یا نخست وزیران 5 سال یا 6 سال است در حالی که پروژه های کلان یک کشور برای حدوث نتیجه نیاز به زمانی بیش از آن احتیاج دارند.در حالی که با عوض شدن روئسای جمهور و یا نخست وزیران در بهترین حالت یک شخص دوبار و یا یک حزب دوبار صاحب تاج و تخت میشود و این موضوع نمیتواند باعث پایداری سیاست ها بشود زیرا حتی دو برادر دوقلو هم در بسیاری از جهات میتوانند با هم اختلاف نظر داشته باشند چه برسد به دو فرد مختلف یا دو حزب مختلف!
4.دیکتاتور ها نیازی به توجیه ندارند!
دیکتاتور برای تصمیماتی که میگیرند ، نیازی به قانع کردن آدم های مختلف ، احزاب مختلف ، رسانه های مختلف ، سازمان ها و کارتل ها مختلف ندارند.آنها تصمیم میگیرند و بنا به نظرات مشاورینشان از میان راه های موجود یکی را انتخاب میکنند که بیشترین سود و کمترین ضرر را داشته باشد.آنها به نفع کسی یا جبهه ای یا حزبی یا سازمان و شرکت و برندی تصمیم نمیگیرند.آنها برای کشورشان تصمیم میگیرند که در وهله اول مردم عام را شامل میشود و همانا یک دیکتاتور برای آنکه دوامی داشته باشد لازم است که در وهله اول دست مردمش را پر کند زیرا محوبیت آنها میان مردم بیش از نارضایتی اشخاص خاص اهمیت دارد.برخلاف دموکراسی که اشخاص تمام تلاششان را میکنند تا با خریدن حمایت ثروتمندان و افراد بانفوذ هزینه های تبلیغات انتخاباتی خود را جور کنند.در حقیقت در دیکتاتوری ، خرید حمایت مردم بیش از آنکه جنبه پوپولیسم داشته باشد ، جنبه حفظ بقا را دارد و باید با نتایج عملی همراه باشد در حالی که در انتخابات دموکراتیک ، افراد حمایت مردم با پوپولیسم جمع میکنند که نتیجه تحقیر و ناکارآمد جلوه دادن دولت ها قبلی است بدون اینکه خود شخص آورده و نتیجه عملی برای مردمش داشته باشد و صرف استفاده از پوپولیسم سر کار میاید!در حالی که در دیکتاتوری ارزیابی عمل افراد راحت است زیرا اولا با یک شخص طرف هستند و دوما زمان کافی برای تحقق اهدافش را دارد ، برخلاف دموکراسی که هر گاه قرار به نقد باشد افراد میگویند ما زمان کافی برای تحقق اهدافمان نداشتیم یا پارلمان با اپوزیسیون همکاری لازم را نداشتند.
این دلایلی است که میتوان با استناد به آنها فهمید چرا آمریکا به دیکتاتور ها برای حفظ منافعش نیاز دارد و از آنها حمایت میکند.اما این هم نسبی است.اینجا میرسیم به این سوال چرا تصویر هیتلر را گذاشتم.دیکتاتوری که آمریکا با او جنگید و سرآخر سرنگونش ساخت.این دیکتاتور ها با این ویژگی هایی که دارند در وهله اول به دنبال منافع آمریکا هستند.به همین خاطر است که آمریکا آنها را دوست دارد.اما همین دیکتاتور ها که منافع آمریکا را بهترین شکل ممکن تامین میکنند ، اگر بخواهند منافع مردم کشور خودشان را تامین کنند ، آنگونه آمریکا چگونه با آنها برخورد میکند؟مشخص است ، تمام تلاششان را برای سرنگونی آنها به کار میگیرند.رسانه های خود را ، سرمایه های خود را ، نیروهای جاسوسی و اطلاعاتی خود را ، سیاست و دیپلماسی خود را و حتی ارتش خود را به کار میگیرد تا در کوتاه ترین زمان ممکن آنها را سرنگون سازد.مهمترین دلیل آن هم این است که میداند دیکتاتور هایی که به دنبال منافع کشور خودشان هستند تا چه حد میتوانند مفید و مثمرثمر باشند.چقدر راحت و سریع و بی دردسر میتوانند مشکلات را حل کنند و سیاست هایی را دنبال کنند که کشورشان را تقویت کند.ژنرال فرانکو در اسپانیا ، هیتلر در آلمان ، حافظ اسد در سوریه ، حتی معمر قذافی در لیبی ، ژنرال تیتو در یوگسلاوی و حتی صدام در عراق!
اگرچه ما ایرانی ها از صدام خاطرات خوبی نداریم اما این صدام بود که عراق را تبدیل به یکی از قدرت های اقتصادی و نظامی در خاورمیانه کرد و کشوری شد که به دنبال خلافت بر تمام کشور های عربی بود و تمام عرب های جهان به وجود او افتخار میکردند ، مگر شیعیان مظلومی که همواره مورد آزار و اذیت او بودند.تمامی این اشخاص کسانی بودند که کشورهایشان در زمان حضورشان در مسند قدرت از قویترین اقتصاد ها و ارتش ها برخوردار بودند و مردمشان غرور ملی داشتند.اشخاصی که در ظاهر با لفظ منفی دیکتاتور خوانده میشدند اما فی النفسه تلاش های بسیاری برای قدرت آفرینی در کشورشان انجام دادند اما همینکه منافع آمریکا را تامین نمیکردند تصمیم گرفته شد که کنار بروند و در مسیر کنار رفتشان ، تنها چیزی که دموکراسی خواهی برای مردمشان آورد جنگ ، ویرانی ، مهاجرت ، قحطی ، اقتصادهای فروپاشیده و حضور نظامیان خارجی و استعمار منابعشان بود...
همین تزویر و ریاکاری در برخورد آمریکا با دیکتاتور های خودش و دیکتاتور هایی که به دنبال منافع مردمشان بودند نشان میدهد که چطور آنها میترسند از اینکه مبادا دیکتاتور هایی سر کار بیاید که به جای آنکه دنبال منافع آنها باشند به دنبال تامین منافع مردمشان هستند ، حتی اگر در رویه خود خشونت به خرج دهند!دیکتاتور ها بد هستند اگر به دنبال منافع مردمشان باشند و خوب هستند اگر به دنبال منافع آمریکا باشند و همانا اگر زمانی آمریکا در کشور به دنبال دموکراسی بود باید بدانیم که آن دموکراسی به دنبال ایجاد عقب ماندگی در یک کشور است و نه پیشرفت و صلح در آن کشور!لیبی بعد از معمر قذافی را ببینید که همچنان درگیری جنگ داخلی است و هیچ امنیتی برای مردمش وجود ندارد و هر روز یک نفر مدعی قدرت پیدا میشود!سوریه را ببینید که طی جنگ داخلی که به دنبال تحقق دموکراسی بود ، همه چیزش را از دست داد و تبدیل به کشوری چندپاره و با حضور هزاران نیروی خارجی و تروریستی شده است و افغانستانی که از شر طالبان رها شد و گیر حکومتی دموکراتیک افتاد که حتی نتوانست برای مردم خود غذای کافی تولید کند ، یوگسلاوی که بعد از ژنرال تیتو به جنگ داخلی دچار شد و از هم پاشید یا آلمانی که به جنگ آن را وا داشتند و هیتلری که آلمان را به ابرقدرت جهان تنها طی 7 سال تبدیل کرده بود را ساقط کردند یا ژاپنی با آنهمه پیشرفت و توسعه در تمام امور اقتصادی و نظامی و فرهنگی را به مستعمره خود تبدیل کردند و کسانی که برای غرور و شرافت خود شمشیر میزند را تبدیل به کسانی کردند که بمباران اتمی کشور خودشان را تحسین میکنند!عراقی که دیگر روی آرامش را ندید و هر قسمتش را گروهی یا عشیره مدیریت میکند و همچنان دچار ناامنی های سیاسی بسیاری است و گاها سر انتخاب یک نخست وزیر پایتختش صحنه آشوب و شورش میشود!آری این وضعیت کشور هایی است که با وعده آمریکا به دیکتاتورهای خودشان پشت کردند و به دنبال دموکراسی و آزادی ، حتی از کوچکترین احتیاجاتشان نیز محروم شدند!
گفتند تاریخ تکرار میشود.شاید وقت آن رسیده به توهمات خود نسبت به اتوپیایی که آمریکا برایمان ساخته پایان دهیم و یکبار برای همیشه بفهمیم که سراب دموکراسی ، همان چاهی است که هلاکمان خواهد کرد و تله ای است که آمریکا ، بی رحم ترین کشور امپریالیست تاریخ برای ملت های در حال توسعه ایجاد کرده است تا در خودمان و خون خودمان غرق بشیم.چه بخواهیم چه نخواهیم یک ملت در حال توسعه ، با دموکراسی همیشه در حال توسعه باقی خواهد ماند.زیرا مسئولیت و هدف دموکراسی در این کشور که آمریکا آن را توصیه میکند چیزی جز خواست شیطانی آنها برای به بردگی کشیدن مردمان این کشور ها نیست.
حال این ماییم که تصمیم میگیرم در سراب آزادی هلاک شویم یا با دست بسته به اوج قدرت و کمال برسیم و غرور ملی خود را احیا کنیم!
بدرود!!!