ویرگول
ورودثبت نام
خودم هستم:)
خودم هستم:)
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

عشق به کتاب..

کتاب.. یه کلمه چهار حرفی.. اما یه دنیا حرف برای گفتن داره..کتاب هایی که هر کدوم یه داستان و قصه ی متفاوتی دارند..بعضی هاشون نحیف و لاغر هستن و بعضی از اون ها هم چنان قطری دارند که بیا و ببین! اگر بخوام از علاقه خودم به کتاب ها بگم باید از اون قدیم ندیم ها شروع کنم..از اون زمانی که بنده هنوز قادر به نوشتن نبودم چه برسد به خوندن کتاب... وقتی یه کوچولو بزرگ تر شدم، کتاب ها رو با توجه به عکس و شکل انتخاب می کردم.. یعنی هر کدوم که تصویر قشنگی داشت اون رو انتخاب می کردم.. بزرگ تر شدم.. یادم هست ابتدایی بودم که عضو کانون پرورش فکری شدم.. اونجا هم پر از کتاب بود و برای من که همیشه عاشق کتاب بودم، انگار دنیا رو به من داده بودند!.. من در اون زمان که ابتدایی بودم، دیگه کتاب های کودکانه نمیخوندم و شروع کردم به خوندن رمان های جذاب کانون پرورش فکری.. مربی های اونجا دیگه من رو میشناختن که همیشه کتاب های رمان و با قطر بزرگ امانت می گرفتم و از خواندن آنها لذت می بردم.. کتاب هایی که یادم میاد مثل سیاه دل(این کتاب قطور بود ولی داستان جالبی داشت)، توران تور نوشته عباس جهانگیریان.. پریانه های لیاسند ماریس از طاهره ایبد و کتاب های جالب دیگه..(فکر می کنم به خاطر همین بود که همیشه انشا مدرسه برای من شبیه آب خوردن بود!)

بعد از اینکه دیگه کانون نرفتم، عضو کتابخانه شهر شدم و دوباره کتاب به امانت میگرفتم.از هری پاتر بگیر تا... اما این بار سراغ رمان های تاریخی هم رفتم.. آخه برای من خوندن کتاب تاریخی حوصله سر بر هست.. اما با رمان های تاریخی، انگار داری اون قسمت از تاریخ رو زندگی می کنی..

خوب برگردیم به زمان حال..الان دیگه بیشتر دنبال کتاب هایی هستم که داستان های بلندی داشته باشند ولی پر از معنا و مفهوم.. از آن دست کتاب هایی که باید آهسته آهسته بخونیدش.. مثل وقتی نیچه گریست،کوری یا کتاب های میچ آلبوم..به نظر من هر کتابی بوی خاص خودش رو داره.

وقت هایی که نزدیک به یک ماه میشه که کتاب نمیتونم بخونم(زمان امتحانات) ، فکر می کنم که مغزم کپک زده!..خوب،خوب فکر کنم خیلی سخن گفتم:).. راستی! کتاب های خوبی رو که میخونم حتما خلاصه اش رو میگم تا شما هم بخونید و لذت ببرید..

نوجوانکتاب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید