انسانگرایی چیست و انسانگرایان چه میگویند؟
انسانگرایی نه یک مکتب سیاسی یا مذهبی، که یک مکتب و نظام فکری برای چگونه اندیشیدن و عمل کردن است. این نظام فکری به کوتاهترین و سادهترین شکل ممکن عبارت است از اینکه: «حل مشکلات بشر در گرو علم، عقل و تجربه بشری است»
در ایران و دیگر کشورهای خاورمیانه که مردمانش بنا به رویه و سنت تاریخی عادت دارند که با میل و رغبت تحت سلطه و انقیاد یک قدرت غالب قرار گیرند که بجای او فکر کند و بجای او تصمیم بگیرد، نام و مفهوم «انسانگرایی» چندان شناختهشده و متداول نیست.
در چنین جوامعی، وابستگی به قدرتهای نظامی یا سیاسی میتواند موجبات دسترسی بیشتر به منافع شخصی و تصاحب «اموال و فرصتها» شود. در حالیکه عکس این رویه میتواند شهروند مستقل و آزادمنش و اخلاقگرا را از تمامی حقوق اجتماعی و انسانی خود و حتی از هستی خود ساقط کند. علاوه بر این، وابستگی به قدرتهای ایدئولوژیکی کاذب نیز میتواند علاوه بر منافع پیشین، شخص را به «آرامش ناشی از فکر نکردن و مسئولیت نداشتن» برساند. میتواند او را از زحمت اندیشیدن و توجه به رنجهای بشری آسوده خاطر سازد تا با پیوستن به جمع اکثریت غالب اما بیاطلاع، تمامی مسئولیت اعمال و رفتار خویش را به گردن کسانی اندازد که با دستورات ایدئولوژیکی خویش در تمامی کلیات و جزئیات زندگی شخصی و اجتماعی مردم اعمال نظر میکنند. دستوراتی که تبعیت از آنها موجب دسترسی بیشتر به منافع و امتیازها، و مخالفت با آنها و حتی تردید در آنها باز هم موجب اسقاط انسانها از هستی خود میشود.
با اینکه اصطلاح «انسانگرایی» عموماً به عنوان معادلی برای «اومانیسم» (Humanism) بکار میرود، اما الزاماً با آن مطابقت و همپوشانی کامل ندارد. چرا که اومانیسم در طول سدههای اخیر دارای معانی و مفاهیم متعدد و گاه متناقضی بوده و در برخی موارد تبدیل به ضد خود یعنی انسانستیزی شده است. از همین رو است که عدهای از محققان از اصطلاحات تازهای به نامهای «انسانگرایی ضد اومانیستی» یا «اومانیسم انسانستیز» یاد کردهاند.
انسانگرایی نه یک مکتب سیاسی یا مذهبی، که یک مکتب و نظام فکری برای چگونه اندیشیدن و عمل کردن است. این نظام فکری به کوتاهترین و سادهترین شکل ممکن عبارت است از اینکه: «حل مشکلات بشر در گرو علم، عقل و تجربه بشری است». انسانگرایان تلاش میکنند برای: اتکای به دانش تجربی و مشاهدات قابل اندازهگیری، بهرهگیری از عقل و استدلال، توجه به تجربه و تاریخ بشری، استناد به واقعیات محض و قوانین علمی جهان ملموس، به رسمیت شناخته شدن آزادی و اختیار بشری، تفکر آزاد و غیرتحمیلی، تحقیق آزاد و حق پرسشگری و شکورزی، تکثرگرایی و بها دادن به اختلافنظرها، تحمل دگراندیشان و توجه به نظرات و آرای آنان، حق دسترسی برابر به تریبونها و رسانههای عمومی، برابری و صلح و همزیستی میان انسانها و رفع هرگونه تبعیض و برتریطلبی و نژادپرستی، روشنگری در قبال تحمیق و تحریک تودهها و بهرهکشی از آنان.
انسانگرایی با بشردوستی (Humanitarianism/ Philanthropist) متفاوت است، چرا که انسانیت و بشردوستی مفاهیم کلیای هستند که بر نوعدوستی و اعمال خیریه و کمک به همنوع دلالت میکنند. اما انسانگرایی یک مکتب فکری و استتناجات و اقدامات عملی ناشی از آن است. نحوه تفکر افرادی که با رعایت آزادی فکری و اعتقادی به دنبال زندگی بهتر برای عموم انسانها بدون توسل به عقاید خرافی هستند.
با این حال انسانگرایان معمولاً بشردوست و اخلاقگرا نیز هستند، چرا که بر این باورند (و تحقیقات میدانی و آماری نیز چنین نشان داده) که افراطگرایان مذهبگرا (از نوع کاذب و نوظهور آن) و ملیگرا عاطفه کمتر و احساس مسئولیت ناچیزتری نسبت به دیگر انسانها دارند. چرا که افراطیون نوع اول هر اتفاق تلخی را مشیت و تقدیر و آزمایش الهی مینامند و از خود رفع مسئولیت میکنند و افراطیون نوع دوم یا ملیگرا نیز هر اتفاق تلخی را برای مردمانی به غیر از متعلقان به قوم و تبار و کشور خویش بیاهمیت و حتی رضایتبخش میدانند و از درک روابط و تأثیر و تأثر متقابل جوامع انسانی غافل هستند.
پیدایش اولیه انسانگرایی به دوران یونان باستان و به هنگام مقابله با مجمع خدایان یونانی، و در ایران به عصر مقابله با قدرت همهجانبه هخامنشیان و نیز موبدان زرتشتی عصر ساسانی باز میگردد.
انسانگرایان از جمله در این چند مقطع مهم تاریخی تلاش کردند تا از قدرت خدایان ساخته دست بشر و جهانگشایان و کاهنان و موبدانی که خود را سخنگو و ید قاهر خدایان مینامیدند، بکاهند و در جوامع رنجکشیده، جنگزده و غارتزده بشری چنین روشنگری کنند که: «امیدی به هیچ خدایی نیست، ما خود باید خودمان را نجات دهیم».
انسانگرایان ضمن مخالفت با نژادپرستی و تکثیر سلاحهای کشتارجمعی و جنگافروزی و تشویق مردم به جانفشانی و بهرهکشی نظامی از کودکان و نوجوانان، تلاش میکنند به افکار عمومی نشان دهند که بیشترین جنگها و خونریزیها و ویرانیها به دست «مدعیان رستگاری بشر» و به دست جهانگشایان و به نام مذاهب و خدایانی انجام شده که کشور و خدای خود را برترین کشورها و خدایان میدانستهاند و سپاه خود را آورنده آزادی و صلح و سعادت دنیوی و اخروی مینامیدهاند. از آشور تا کورش و از شاپور تا داعش. جهانگشایان و جنگافروزانی که عادت داشتهاند برای گمراهی افکار عمومی و جذب نیروی مسلح آماده ایثارگری و جانفشانی، دفاع از قدرت و منافع و قلمرو سلطهگری خود را معادل با دفاع از دین و ملت و کشور و ناموس معرفی کنند.
انسانگرا بودن مغایرتی با اعتقاد داشتن و پیروی از دیگر مکاتب فلسفی، سیاسی و دینی ندارد. بلکه صرفاً تلاشی است برای اتکای انسان بر دانش و بینش و توانمندیهای خویش و روشنگری در قبال هر آنچه انسان را به بند میکشد و به سلطه خویش در میآورد. خواه یک نظام سیاسی استعماری باشد، خواه افراطگرایی مذهبی باشد، و خواه ناسیونالیسم قومگرا و نژادپرست که خطرناکترین نوع سلطهگری بخصوص در کشورهای رشدنیافته است.
روش آزادیخواهانه و آزاداندیشانه انسانگرایان و پرهیز آنان از تحریک احساسی تودهها و تحمیلهای سیاسی و ایدئولوژیکی، موجب شده است تا بسیاری از نهادهای تمامیتخواه و ستیزهجو، انسانگرایی را مانعی جدی برای مقاصد خود بدانند و تلاش کنند تا با هر روش ممکن و از جمله با تحریف اصول و مبانی انسانگرایی، آنانرا از سر راه خود بردارند.
انسانگرایی در خاورمیانه جنگزده امروز که همواره میدانگاه و جولانگاه افراطگری و جنگطلبی و بنیادگرایی و نژادگرایی و قومپرستی و مذاهب نوپدید خطرناک بوده و هست، یک نیاز فوری و حتمی است. پیش از آنکه دامنه خشونتها در میان این جوامع متعصب، زودباور و تحریکپذیر به اندازهای گسترش یابد که کسی را توان مقابله با آن نباشد.
انسانگرایی یک حزب یا مکتب سازمانی نیست و فاقد رهبر و تشکیلات متمرکز است. انسانگرایان از کسی دستور نمیگیرند و از جایی هدایت نمیگردند. جزئیات آرمانها و بنیادهای نظری انسانگرایی میتواند به تعداد انسانگرایان در سراسر جهان متنوع باشد. مفاد مندرج زیر تعدادی از اصول تاریخی و شناخته شده انسانگرایی هستند:
همچنین بنگرید به:
بیانیه تاریخنگاری انسانگرا
====================