سرنوشتِ ابوالفتح عبدالرحمان منصور خازنی
در تاریخ علم ایران به کمتر کسی به اندازه خازنی ستم و بیتوجهی شده است. خازنی میتوانست از پیشگامان توسعه علمی و فنی در ایران باشد؛ اما همچو بسیاری از مواقع، دانش او یا به فراموشی سپرده شد و یا از آن به منظور گسترش خرافات و ترویج جهل استفاده شد.
ابوالفتح عبدالرحمان منصور خازنی، دانشمند علم حیل (مکانیک) و اخترشناس بزرگ سده پنجم و ششم هجری، خدمتکار و خادم خزانهدار دربار سلجوقی مرو در خراسان بود. شهر مرو در آن زمان یکی از پایگاههای بزرگ علمی ایران بشمار میرفته است و «یاقوت حموی» از هشت کتابخانه آن نام میبرد که یکی از آنها بنام «عزیزیه» به تنهایی دوازده هزار کتاب در اختیار داشته است. او بدون اینکه هیچگونه امتیاز یا اعتبار خانوادگی یا علمی داشته باشد، بدون اینکه مدارج شاگرد و استادی را سپری کند و حتی بدون اینکه از لحاظ شغلی نیازی به دانستن داشته باشد؛ به دلخواه و میل قلبی خود، فرصتهای روزانه را صرف آموختن مکانیک و اخترشناسی میکند.
هنگامی که خیام و دیگر دانشمندان همکارش در عصر ملکشاه سلجوقی و به فرمان او، آغاز به تنظیم گاهشماری جلالی میکنند؛ خازنی نیز بطور مستقل و بدون ارتباط با آنان به همین محاسبات میپردازد و از جمله شیوه پیشنهادی خود در محاسبه نوروز یا نخستین روز سال را برای آنان به اصفهان میفرستد. جالب اینکه گروه خیام، قاعده محاسباتی یک خدمتکار بینام و نشان را به نام خود او میپذیرند و بکار میبندند.
خازنی نتیجه تمامی آن محاسبات و شیوههای خود را در کتابی به نام «زیج سنجری» ثبت میکند و در این زیج، همچنین به بررسی گاهشماری هندی، سغدی، عبری، یزدگردی و سلوکی میپردازد. او توابع مثلثاتی با تفاضلهای اول و دوم را با دقت سه رقم محاسبه میکند. در بخشهای متنوعی به محاسبه مسئله تعدیل زمان، مسیر و زمان حرکتهای خورشید، ماه، ستارگان و سیارات (گاه با دقت یک ثالثه)، جدولهای پیشبینی خورشیدگرفتگی و ماه گرفتگی، و نیز جداولی در پیشبینی زمان پیدایی و خطسیر «کید»ها (دنبالهدارها) میپردازد. نوشتههای خازنی نشان میدهد که او همواره به دنبال شیوههای نوین و دقیقتر در رصد و محاسبه بوده و صرفاً تکرارکننده محاسبات پیشینیان نبوده است. علیرغم اینکه نسخههای خطی کاملی از زیج سنجری وجود دارد، اما تاکنون این کتاب مهم و بینظیر خازنی در ایران منتشر نشده است.
خازنی در بخش دیگری از فعالیتهای علمی و شاید تحت تأثیر شغل ارباب خود، به ابداع و اختراع یک ترازوی آبی برای اندازهگیری جرم حجمی مواد و میزان خلوص آلیاژها میپردازد. او شیوههای سنجش و ساخت ترازوی خود را در کتابی به نام «میزانالحکمه» شرح میدهد و شخصاً نمونهای از آنرا برای دربار مرو میسازد. در دایرهالمعارف «زندگینامه دانشمندان جهان» (چاپ نیویورک، ترجمه فارسی گزیدهای از آن زیرنظر استاد احمد بیرشک) نقل شده است که:
«برآورد اهمیت خازنی کاری است دشوار. ترازوی آبی او جای تردید باقی نمیگذارد که او در زمره بزرگترین سازندگان ابزارهای علمی در همه اعصار شمرده میشود. در علم حیل کتاب دیگری شناخته نشده است که سنت کتاب میزانالحکمه را ادامه داده باشد. پس از آن، علم اوزان تبدیل به کاردستی اشخاصی شد که ترازوهای ساده میساختند و از آن پس، این رشته از سنت علمی خود بیرون رفت.»
خازنی بارها پیشنهادهای دربار برای پست و مقامهای حکومتی را رد میکند و ترجیح میدهد در مقام یک دانشمند مستقل باقی بماند. اما سرنوشت او بس غمانگیز است: کارکنان دربار که وجود چنین ترازوی شگفتی را برملاکننده تقلبهای خود میدانستند، آنرا به آتش میکشند و خازنی از غصه ترازو، دق میکند و میمیرد. به همین سادگی!
بیتردید، رنج و غصه خازنی تنها از نابودشدن ابزار اندازهگیری جرم حجمی نبوده است؛ چرا که میتوانسته نمونهای دیگری از آنرا بسازد. رنج او در واقع از جایگاه و وضعیت علمی جامعهای بوده که هیچگاه امثال او نمیتوانستهاند برنامههای علمی خود را عملی سازند. جامعهای که محاسبات نجومی او را تنها در پیشگویی و فالبینی و عوامفریبی بکار میبستند.
اما این همه داستان غمانگیز ما نیست؛ غمانگیزترین بخش آن در اینست که خازنی نمیداند هنوز هم پس نهصدسال از زمان نگارش «زیج سنجری»، ما علاقهای به خواندن آن نداریم و حتی آنرا چاپ و منتشر نکردهایم. هنوز هم پس از نهصد سال، «میزانالحکمه» را نیز چاپ و منتشر نکردهایم (جز گزیدهای به همت استاد تقی بینش) چرا که علاقهای به خواندن و آگاهی از آن نداریم، در حالیکه دهها سال از انتشار آن در مصر میگذرد. اما آنگاه که اروپاییان، دانشمندان ایرانی را، شخصیتی عرب معرفی میکنند، غرورمان به جوش میآید. هنوز هم جوانانی که داستان ارشمیدس را بارها و بارها در کتابهای درسی و رسانههای گروهی خواندهاند، با نام و دستاورد خازنی بیگانه هستند، چرا که هرگز نخواستهایم دستکم در کنار آشنایی با بزرگان جهان، فرزندان خود را با دانشمندان ایرانی نیز آشنا کنیم. دوستداران نجوم در ایران حاضرند با کمال میل به سرگرمیهایی همچو تماشا و ردگیری «فهرست مسیه» بپردازند، اما هیچ علاقهای به «فهرست خازنی یا صوفی» ندارند و اصلاً خبری از این فهرست ندارند. ما بدون توجه جدی به علم و تاریخ علم به کجا میشتابیم؟ تنها با «استفاده صرف از دستاوردهای علمی دیگران» (و آنهم ناقص) به کجا خواهیم رسید؟