قتل میرعماد قزوینی و مهاجرت خوشنویسان به هند و عثمانی
خط نستعلیق را عروس قلمهای خوشنویسی میدانند و میرعماد حسنی سیفی قزوینی (۹۶۱- ۱۰۲۴ هجری قمری) مشهور به عمادالملک، برجستهترین استاد این خط و تکمیلکننده و واضع بسیاری از قواعد و اصول آن دانسته میشود. خط نستعلیق با میرعماد به اوج درخشش و بالندگی رسید و او را بزرگترین نستعلیقنویس همه اعصار دانستهاند. از میرعماد چلیپاها و مرقعات بسیاری بازمانده که همچنان و پس از حدود ۴۰۰ سال از روزگار او، معیار و سرمشقهای ممتاز و بیبدیل خط نستعلیق به حساب میآیند. میرعماد در زمان حیات خود شاگردان زیادی پرورش داد و آوازهاش چنان تا نواحی گوناگون و تا دربار عثمانیان آناتولی و گورکانیان هند رسیده بود که قطعات خوشنویسی شده او را با هموزن طلا مبادله میکردند.
شهرت و تواناییهای شگرف هنری میرعماد- چنانکه انتظار میرفت- موجب بروز دسیسههای حاسدان و سخنچینی و تهمتزنی رقبایی شد که خلاقیت و تواناییهای او را نداشتند و احساس کمبود میکردند. میرعماد در چندین سروده و نامه منظوم خویش که برای شاه عباس صفوی نوشته، از این اعمال مخرب یاد کرده و گله گذارده است. تحریکات و القائات مداوم این بیهنران هنرمند نشان در ایراد اتهامات مذهبی و نیز در تخریب وجهه و شخصیت میرعماد، موجب سوءظن و بدگمانی شاه عباس بدو شد و به تصمیم شاه به نابودی میرعماد و اشاره به قتل او انجامید.
مقصودبیک قزوینی- سردسته شاهسونان قزوین- مأمور اجرای این فرمان ملوکانه میشود. او شبانه در کوچهای تاریک در شهر اصفهان و به همراهی عدهای از اراذل و اوباش راه بر میرعماد میبندند و با ضربتهای متعدد انواع سلاحها تکهتکهاش میکنند. آن شب شومی که برای هنر ایران رقم خورد، شامگاه سهشنبه سیام رجب سال ۱۰۲۴ هجری قمری برابر با سوم شهریور سال ۹۹۴ هجری شمسی بود.
قتل میرعماد فقط قتل یک شخص نبود؛ بلکه ضربتی هولناک به قامت فرازنده هنر و خوشنویسی ایران بود. واقعهای که موجب شد بسیاری از خوشنویسان و شاگردان او به همراهی دوستان و فرزندانش (که آنان نیز خوشنویسان برجستهای بودند) جلای وطن کنند و هنر خود را به عثمانی و هند و نواحی دیگر ببرند.
پس از قتل میرعماد، جهانگیرشاه- پادشاه هند- برای او مراسم سوگواری برگزار میکند و به شاه عباس میگوید: «تو که قصد هلاک او را داشتی، به من میدادیاش تا هموزنش طلایت میدادم».