Mohammad Yekehtaz
Mohammad Yekehtaz
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

قصه گرگ و پیرزن

گرگی به مرغدونی پیرزنی می‌زنه. مرغی رو به دندون می‌گیره و می‌گریزه. پیرزن بنای داد و فغان می‌ذاره که «آی ایها‌الناس! این گرگه اومد و مرغ منو که پنج من گوشت لُخم داشت، ربود». گرگه نگاهی به مرغ می‌ندازه. می‌بینه خیلی باشه نیم من گوشت بیشتر نداره. با خودش می‌گه «ولش کن. مرغ را پس می‌برم. به بدنامی‌اش نمی‌ارزه». می‌خواد مرغ رو پس ببره که روباهه سر می‌رسه و می‌پرسه «کجا می‌ری؟» گرگه می‌گه که اینطور شده. روباهه می‌گه «بدش به من». گرگه مرغ رو به روباه می‌ده و روباهه در جا مرغ رو لقمه چپش می‌کنه و می‌گه «حالا بذار بگن مرغ ما ده من گوشت داشت».

اختلاسدزدیاختلاسگران
نام تمامی پرنده‌هایی که در خواب دیده‌ام برای تو در اینجا نوشته‌ام وبلاگ نسخه وب https://join10.blogspot.com/?m=0 نسخه مبایل https://join10.blogspot.com/?m=1 تلگرام  https://t.me/join313
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید