آنتونیو گرامشی
آنتونیو گرامشی (۱۸۹۱-۱۹۳۷) نظریه پرداز مارکسیست ایتالیایی است. او یکی از بنیانگذاران حزب کمونیست در ایتالیا بود. گرامشی در سال ۱۹۲۶ به دست حکومت فاشیستی موسیلینی زندانی شد.
پس از سقوط فاشیسم کتابی از او با عنوان “یادداشتهای زندان” (۱۹۲۹-۱۹۳۵) منتشر شد که حاوی نوشتههای او در زندان بود. “یادداشتهای زندان” یکی ازمهمترین کتابهای فلسفی و اجتماعی در قرن بیستم است و نقش مهمی در تکامل نظریه مارکسیسم داشته است.
گرامشی با نقد دو ایده محوری مارکس یعنی جبر اقتصادی و ماتریالیسم تاریخی سعی کرد مارکسیسم را دوباره و هماهنگ با مقتضیات عصر بازسازی کند. انقلاب روسیه و تفسیر لنین از مارکس او را متقاعد ساخته بود که مارکسیسم به تفسیر تازهای نیازمند است. در دیدگاه او مهمترین عامل حرکت و انقلاب نه ماتریالیسم که نیروی ذهنی و فکری انسانهاست. او تحت تاثیر اندیشههای بندتو کروچه، نه سرمایه که انسان را تنها بازیگر اصلی تاریخ میدانست. آنچه برای او حائز اهمیت است قوانین شبه طبیعی نیست، بلکه آگاهی انسان از خویش، جامعه و جهان اطرافش است که جایگاه وی را در تاریخ تعیین میکند. از نظر گرامشی انسانها موجوداتی کاملا تاریخیاند که در خلال زندگی اجتماعیشان نه تنها قادرند تاریخ خود را بسازند بلکه میتوانند اساس طبیعت انسانی را نیز بازسازی و نوسازی کنند.
گرامشی مدتها ستون ثابتی در نشریه سوسیالیستی “آوانتی!” داشت. متن حاضر نخستین بار در اول ژانویه سال ۱۹۱۶ در این ستون منتشر شد. زمینه این مقاله کوتاه: در ایتالیا مسیحیت تنها یک دین نبوده و به بخش مهمی از فرهنگ آن جامعه تبدیل شدهاست. کلیسای کاتولیک و آیینهای مسیحیت برخلاف بسیاری از جوامع اروپایی نمادهای ملی جامعه ایتالیا بودهاند. در این میان جشنهای سال نو با مسیحیت پیوندهای محکمی یافتهاست. متصدیان سالنو یعنی همه دستگاه دینی و دولتی با تبلیغات گسترده و جلب حواس جامعه همواره سعی کردهاند از خلال سالنو چیزهایی را فراموش کنند و چیزهایی را به خاطر بیاورند. یادآوری شکوه از دست رفته امپراتوری روم از یکسو و همزمان فراموشی بحرانهای مختلف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ایتالیا یکی از مهمترین کارکردهای جشنهای سال نو شدهاست. نه تنها در ایتالیا که در همه جا با شکافی که تاریخ تقویمی (Date) در تاریخ (History) به وجود میآورد به تعبیر گرامشی نیروی فکر و عمل انسانها را تضعیف میکند، نیرویی که برای ساختهشدن نیازمند پیوستگی است ونه گسست. این تفسیر به ما کمک میکند که دلایل سیاسی تاکید هرچه بیشتر طبقه حاکمه را بر جشنهای سال نو متوجه شویم، مناسکی که هرچند ریشه در تاریخ دارد اما امروزه از نیروی تاریخ خالی شدهاست.
هر روز صبح آن هنگام که در زیر آسمان ملالآور بیدار میشوم، احساس میکنم که امروز «سالنو» است.
دلیل اینکه از روز خاص سالنو متنفرم این است که همچون زمان سررسید مالیِ ثابتی است که حیات و شور انسانی را به نوعی نگرانی سودانگارانه با ترازهای مالی پایان سالاش و یا قسطهای معوقه و بودجههایی برای مدیریت جدیدش تقلیل میدهد و میچرخاند.
این چرخش و نگرانیها باعث شدهاند که پیوستگی زندگی و روح آن را از دست بدهیم. در واقع به سبب شکاف یکباره و عمیق بین دو سال (سال جدید و سال کهنه) فکر میکنیم که تاریخی جدید در حال آغازشدن است؛ تصمیمهایی میگیرد و به خاطر تصمیمهای اجرا نشده افسوس میخورید. این مسئله بطور کلی همان ایراد اصلی تاریخ تقویمی است.
میگویند که رویدادنگاری (Chronology) ستون فقرات تاریخ است. خب. اما سخت محتاجیم همچنین بپذیریم که چهار یا پنج تاریخ تقویمی بنیادین در ذهن هر فرد سالمی لانه کرده که نقش فریبندهای را در تاریخ بازی میکند. روزهای سال نو هم از این دسته هستند. سالِ نویِ تاریخ رومی، یا قرون وسطایی و یا عصر مدرن.
این نگرشها بسیار تهاجمی و ارتجاعی بودهاند تا این میزان که بعضی اوقات تصور میکنیم که زندگی در ایتالیا از سال ۷۵۲ آغاز شده و یا اینکه سال ۱۴۹۰ یا ۱۴۹۲ چون قلههایی افراخته، بشریت را ناگهان به جهان جدید و زندگی تازه پرتاب کردهاست. تاریخ تقویمی به چنان مانع و خاکریزی تبدیل شده که جلوی دید ما را نسبت به اینکه تاریخ بدون توقفهای آنی و بر روی خط زمانی ثابتی تداوم مییابد، گرفتهاست. شبیه وقتی که خیره بر پرده سینما فاصله بین نگاتیوها را نمیبینیم و فیلم بهگونهای پیوسته ظاهر میشود.
اینها دلیل من بود در توضیح اینکه چرا از سالنو متنفرم. مایلم که هر روز صبح، برایم سالی نو باشد. میخواهم هر روز سروکارم با خودم باشد و نوزایی کنم خویشتنم را. هیچ روزی آغاز نمیشود مگر برای آسایش. در هنگامه حس مستی و شورمندی نسبت به حیات، متوقف کردن خویشتنم را برمیگزینم و مایلم در حیوانیّت غوطه بخورم تا از درون آن بتوانم توان و شور زندگی را جذب کنم.
زمان را با مسایل روحی و روانی نباید تلف کرد. با وجود پیوند و تعلق خاطر به زمانهایی که ازسرگذراندهام، مایلم که درهرساعت از زندگیام نو باشم.
دلیلی ندارم که بخواهم روز عید و جشن سال نو را با آن ریتمهای جمعی قیم مآبانهاش، با همه غریبههایی که توجه چندانی بدانها ندارم، مشترک شوم. اینکه چون پدربزرگهایِ پدربزرگهایمان سال نو را جشن گرفتهاند پس ما نیز باید نسبت به آن احساسی داشتهباشیم و آن را بخواهیم، حال بههم زن است.
اینهم دلیل دیگری است که چرا در انتظار سوسیالیسم هستم. چراکه باید همه تاریخهایی که طنینی در روح و شور زندگی ما ندارند را به زباله انداخت. اگر پس از این اتفاق، تاریخ تقویمیای با گرامیداشتهایش ساخته شد حداقل میتوانیم بگوییم که اینها را ما ساختهایم و فقط گذشتگان ساده دلمان را تایید نکردهایم.