ویرگول
ورودثبت نام
مایا
مایا
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

تافته‌ی جدا بافته‌

برعکس بقیه آدم‌ها این مدت قرنطینه، بدجوری به من ساخته و اصلا مایل نیستم که به این زودی‌ها تموم بشه. اما من چی دیدم تو این بی‌کسی‌ها و زندگی بدون تنوع و روزمرگی‌های تکراری؟ من مگه تافته‌ی جدا بافته‌ام؟

عمیقا به این واقعیت یقین آوردم که "بینشمون به مسائل، ما رو اونی کرده که هستیم" این جمله همیشه برام حقیقت داشت اما ایمانی که امروز بهش دارم، هیچوقت نداشتم. نزدیک پنجاه روزه خونه‌ام و فقط در حد چندین بار، با حفظ فاصله و هزار جور پروتکل، رفتم پیاده‌روی و در سکوت و تنهایی شهر، فکر کردم. فکر میکردم که واقعا کِی من وقت کردم اینهمه سال از عمرم رو بگذرونم و اون‌ هم با این حجم از بطالت؟ ترسیدم!

چند روز به این گذشت که فکر کنم چرا و چگونه، اینگونه؟ تو شک بودم. به خودم اومدم. شروع کردم. برنامه‌ریزی کردم. این قسمت، سخت‌ترین بخش بود. چندین روز وقتم رو گرفت ولی بعدش با هدف و طبق نقشه پیش رفتم.

منطقاً همه‌چیز سرجاش نبود. صددرصد کارام انجام نمیشد. مجبور میشدم برنامه‌هامو تغییر بدم و دوباره از صفر شروع کنم. بارها و بارها پیش اومد. هنوزم تکمیل نشده اما از این دست و پا زدن و تلاش، حتی اگه نتیجه دلخواهمو نگیرم، راضیم. ماحصل رضایت هم شادی درونمه. همین انگیزه که سعی میکنم فردا رو زیباتر بسازم، منو زنده و جاری نگه می‌داره.

واسه اولین بار تو چند سال اخیر، خوبم!

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید