Mahboubeh Ghaemi
Mahboubeh Ghaemi
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

برگزاری مراسم تا اطلاع ثانوی ممنوع!(طنز)

عروسیتون رو بگذارید بعد کرونا!
عروسیتون رو بگذارید بعد کرونا!
  • چهار داماد که قصد برگزاری مراسم عروسی را داشتند در مقابل یکی از آرایشگاه های زنانه به دلیل نقض محدودیت‌های پیشگیری از شیوع کرونا بازداشت شدند.

آرایشگاه زنانه_ روز_ داخلی

_عروس اول به آرایشگر با لحنی طلبکار: واااای، ناهید جون، چرا این لاک من خشک نمیشه... نکنه جنس بد استفاده کردی؟ حواست باشه ها..کلی پول بابتش ازمون گرفتی!

_آرایشگر: نه فدات بشم. مطمئن باش بهترین موادو برات کار کردم. خودمم بردم، عالی بوده.

_عروس دوم: حوصله ام سر رفت.. تا کی میخواد سرم زیر این باشه..(اشاره به کلاه لاستیکی روی سرش). ریشه موهام سوخت که!! (رو به شاگرد آرایشگاه): یه قلوپ آب اینجا پیدا نمیشه بدی دستم؟

_آرایشگر به شاگردش: خانوم حق دارن، لطفا اون بطری آبو وردار بیار.

_عروس سوم درحالیکه آرایشگر مشغول شینیون موهایش است با گردن کج روبه عروس اول: من و هانی(با کرشمه) کلی وقت گذاشتیم اینجا رو پیدا کنیم. جاهای دیگه فقط ۱۰ تومن میگرفتن. ولی من اینجا رو انتخاب کردم که ۳تومن گرونتر بود. هانی(ه هانی را از ته حلقش ادا میکند) انتخاب رو به عهده خودم گذاشت. حاضره جونشم برام بده...(در چهره عروس اول خیره میشود تا تاثیر حرفهایش را ببیند).

_عروس اول عطسه کوچکی زده و بینی اش را باپشت دستش پاک میکند: آره خب، ما هم خیلی تعریفشو شنیدیم. یکی از "فِرِندامون" هرسال از آمریکا برای آرایش کریسمس پا میشه میاد اینجا. همون معرفی کرد. (اشاره به انگشتهای پدیکور شده اش کرده)میگوید: کاش رنگ اینا رو هم قورباغه ای میکرد تا با انگشتای دستم همخونی داشت.

_عروس چهارم که کارش تقریبا تمام شده و آرایشگر با وسواس خاصی غنچه های سفید را لابه لای موهایش میکارد، با صدای تو دماغی و تنها جهت اِبراز وجود میگوید: همینطوری خوبه عزیزم. الان سِت کردن انگشت دست و پا قدیمی شده...رنگ ناخن پا هرچی تیره تر به روزتر!

(از داخل آینه به آرایشگر): ممنون عجیجم... دست گلت درد نکنه. محشر شده..فکر نمیکردم اون همه کک و مک رو بشه محو کرد!! حتی دیگه کجی فکّم هم معلوم نی(ست)...

نیم ساعت بعد....

شاگرد آرایشگر کنار پنجره مشغول دید زدن کوچه است. ناگهان چشمانش گرد شده و رنگ چهره اش تغییر میکند و با فریاد میگوید: دامادا رو گرفتن...مامورا همشونو بردن...بدبخت شدیم...

عروس دوم در حالی که شنل پوشیده و آماده برای رفتن است منقلب شده و از حال میرود..

_آرایشگر(مظطرب): یکی بره آب قند درست کنه...بیچاره شوکه شده...(در حالیکه گوش شاگرد را میپیچاند): این چه وضع خبر دادنه دیوونه روانی!! دست و پاهایش شل شده و روی زمین ولو میشود...

من اناری را مي‌كنم دانه به دل مي‌گويم خوب بود اين مردم دانه‌های دلشان پيدا بود...?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید