اولین بار بود تو این ساعت و اینجوری طلوع خورشید رو میدیدم ،یه صحنه فوق العاده که تا سال ها یادم میمونه ،بنظرم ارزشش رو داشت ، شاید این پاداش سه روز تغیر سبک زندگیم بود ...
دوروز کم خابی عمدی و کشف یه گروه موسیقی عالی (he and his friends ) و یه پادکست خیلی جذاب( مستی و راستی ) باعث شد ساعت 1:30 صبح روز سه شنبه توی مخاطبین تلگرامم بگردم دنبال یه ادم پایه ک بیداره و مصطفی کسی بود که قرار شد ساعت 3 صبح باهاش بزنم به جاده
ساعت سه صبح سر قرار همو دیدیم و قرار شد بریمو برسیم به دریا اونم پیاده ،همچیز حاظر بود ،دوتا پا ،یه هندزفری،50% شارژ باطری و یه ادم پایه که خب پیداش کردم
این مسیر 12 کیلومتری راهی نیست که هر روز طی کنمش یا حتی ماهی چند بار ازین کارها کنم این مسیر نتیجه یه تغیر کوچیک تو زندگیمه ،یه بیداری شبانه،پیدا کردن یه گروه موسیقی و یه پادکست متفاوت ،این ترکیب ازون ترکیب هاییه که منو یاد کتاب بار هستی میلان کوندرا میندازه،خیلی از اتفاقای زندگی بر اثر چند انتخاب عمدی یا اتفاقیه و میتونه خیلی چیز هارو تغیر بده ، یه پیاده روی 12 کیلومتری و بیداری شبانه چیز خیلی خاصی نیست (البه نه برای همه) چیزی که با اهمیتش میکنه اون ادمیه که اینکارو کرده ،همونی که روزی 9 ساعت خاب هم کمه براش و پیاده روی تا محل کار و برگشتش تا خونه یه مشقت بزرگ براش محصوب میشه . مهراد هیدن تو مستند داکیومنتی میگفت من قبلا میگفتم چرا ادما درحال دویدنن ،ولی الان میگم چرا ادما نمیدوان !
وقتی لذت دیدن طلوع خورشید توی اب سرد چمخاله با کلی ماهی بند انگشتی دورمو دیدم و حس کردم چطور میتونم بازم بخام بخابم،وقت برای خابیدن زیاده ولی برای ماجراجویی نه
توی آب سرد منتظر خورشیدی بودم که درحال طلوع بود ، ماهی خای بند انگشتی دورمو گرفته بودن و انگار درحال خوردن/بوسیدنم بودن ، اب شفاف و سبز چمخاله تا افق رفته بود و من حسیو داشتم که مدت بود دنبالش بودم ،اگر بگم به ارگاسم عمیق روحی رسیدم شاید اقراق باشه ولی چیزی شبیه به همین بود .
تخت خاب تو برای ماجراجویی زیادی راحته،شن های ساحل منتظر لمس کردنت هستن !