محجوبیان-mahjoobian
محجوبیان-mahjoobian
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

رهایی

وقتی تا عمق جانت هزاران بار رنج را لمس کردی و به خاطر مراعات دیگران دم برنیاوردی،وقتی بودنت دلگرمی یک خانه شد و زندگی قوی بودن را بر تو تحمیل کرد،وقتی دلت پر میزد برای درد دل ساده،برای بودن کسی که بتوانی گاهی پشتت را بهش تکیه بدی،

وقتی همه این شرایط را درک کردی،یاد میگیری زندگی یعنی ایستادن روی پاهای خودت،یعنی در سخت ترین لحظات خودت هستی و خودت،میفهمی غم و خوشی ماندنی نیست،میفهمی در هر شرایط بگویی این نیز میگذرد و من چه بسیار سختی هایی را که پشت سر گذاشتم،

بعد از دلخوشی های ساده به اندازه دنیایی شاد میشوی و مردم ترا اینگونه قضاوت میکنند او سرخوش است،یا به اندازه کافی ناراحت نیست، اما تو این هم، برایت مهم نیست چون می دانی همه چیز مثل یک رویا می ماند،زندگی همین لحظه است،فردا نیامده و دیروز خاطره اس،رنج های زندگی پله های نردبانی هستند که ترا بالا می برد،فقط در رنج ها معنایی است و درسی که از تو ادمی دیگر می سازد،ادمی بهتر یا بدتر و این نیز انتخاب خودت هست

روانشناس و دراماتراپیست
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید