هولوکاست هفتاد و پنج سال پیش نیروهای شوروی با احتیاط وارد اردوگاه آشویتس شدند. آشویتس، بزرگترین اردوگاه کار اجباری آلمان نازی، در آخرین سال جنگ جهانی دوم به دست سربازان ارتش سرخ آزاد شد.
«پریمو لوی» یکی از مشهورترین بازماندگان این اردوگاه هنگام ورود سربازان ارتش شوروی به خاطر تب شدید ناشی از بیماری مسری و عفونی مخملک در بیمارستان اردوگاه بستری بود.
او بعدا مینویسد: «آن مردان با نگاهی عجیب و خجلزده به اجساد رها شده در آنجا نگاه کردند، به آلونکهای داغان شده و به چند نفری از ما که هنوز زنده بودیم.»
لوی درباره مواجه شدن با سربازان مینویسد «نه سلامی کردند و نه لبخندی بر لب داشتند؛ به نظر میرسید که نه فقط به خاطر حس ترحم، بلکه به دلیل احساس گناه از اینکه اصلا چرا این جنایت اتفاق افتاده، در عذاب بودند.»
«ایوان مارتیرنوشکین»، یکی از سربازان درباره آزادسازی اردوگاه مرگ مینویسد «ما شاهد افرادی نحیف و شکنجه شده و در فقر و تنگدستی نگه داشته شده بودیم. از چشمان آنها میخواندیم که میخواهند از این جهنم خلاص شوند.»
طی چهار سال و نیم، آلمان نازی به طور سیستماتیک یک میلیون و ۱۰۰ هزار نفر را در آشویتس به قتل رساند. حدود یک میلیون نفر از قربانیان یهودی بودند.
ساکنان اردوگاه آشویتس در اتاقهای گاز، در اثر گرسنگی و کار طاقتفرسا و حتی آزمایشهای پزشکی کشته شدند. اکثریت قریب به اتفاق اما در اتاقهای گاز اردوگاه دوم «بیرکناو» آشویتس کشته شدند.
در جریان هولوکاست شش میلیون یهودی کشته شدند. این کارزاری بود که آلمان نازی با هدف ریشهکن کردن یهودیان پیش گرفته بود. آشویتس در مرکز این نسلکشی قرار داشت.
هولوکاست چه بود؟
پس از به قدرت رسیدن نازیها در سال ۱۹۳۳، آنها قوانینی تصویب کردند که به سلب مالکیت از یهودیان و محدود کردن آزادیها و حقوق آنها میانجامید.
از ۱۹۳۹ به بعد، به دنبال حمله آلمان نازی به لهستان، آنها یهودیان ساکن رایش سوم (آلمان نازی) را به لهستان تبعید کردند، در آنجا گتو ساختند و یهودیان را از باقی جمعیت جدا کردند.
در سال ۱۹۴۱، به دنبال حمله آلمان به شوروی، آنها کارزار انهدام را با جدیت بیشتری پیش گرفتند. آنها از تهاجم نظامی خود به عنوان جنگ آلمان با مردم یهود و اسلاو و همچنین جمعیت روما یاد میکردند.
در سرزمینهای تازه فتحشده اروپای شرقی گروهی از سربازان آلمانی با عنوان Einsatzgruppen (واحدهای سیار کشتار) حرکت میکردند. بدین ترتیب تا پایان سال ۱۹۴۱ حدود ۵۰۰ هزار نفر و تا سال ۱۹۴۵ حدود یک میلیون و ۳۰۰ هزار یهودی کشته شدند.
فرماندهان آلمانی روشهای ابتکاری جدیدی نیز برای کشتار جمعی امتحان میکردند. آنها نگران بودند که شلیک به مردم سربازان را بیش از حد مضطرب کند و به همین دلیل دنبال روشهای مؤثرتری برای کشتار بودند.
در اوایل سال ۱۹۳۹، در لهستان، برای کشتن معلولان ذهنی از خودروهای سیاری استفاده میشد که یک محفظه گاز داشت. این خودروها در واقع صورت اولیه اتاقهای گازی بود که در سال ۱۹۴۱ در آشویتس مورد استفاده قرار گرفت.
سرانجام در ژانویه سال ۱۹۴۲، رهبران نازی در کنفرانسی در کنار دریاچه ونزه Wannsee جمع شدند تا کشتار صنعتی را هماهنگ کنند که آن را «راهحل نهایی برای مسئله یهودیان» میدانستند. آنها قصد داشتند ۱۱ میلیون جمعیت یهودی اروپا را از طریق کار اجباری و انهدام جمعی از بین ببرند.
آشویتس چه بود؟
آشویتس در ابتدا پادگان ارتش لهستان در جنوب این کشور بود. با اشغال لهستان در ۱۹۳۹ این پادگان به دست آلمانها افتاد. سرانجام در ماه مارس ۱۹۴۰ این مکان به بازداشتگاهی برای زندانیان سیاسی تبدیل شد.
در بالای در ورودی این اردوگاه به آلمانی نوشته شده Arbeit Macht Frei. دروغ بدنامی به این معنی: کار شما را آزاد میکند. این دوره به آشویتس اول معروف شد.
با شدت گرفتن جنگ و هولوکاست، نازیها این محل را به طور گستردهای توسعه دادند. زندانیان لهستانی و اتحاد جماهیر شوروی نخستین گروهی بودند که در سال ۱۹۴۱ از طریق گاز در این اردوگاه کشته شدند.
یک ماه بعد آشویتس دوم «بیرکناو» شروع به کار کرد. تا نوامبر ۱۹۴۴ این محلی بود برای اتاقهای گاز عظیمی که در آن صدها هزار نفر کشته شدند، افرادی که بعد در کورههای جسدسوزی بدنهایش منهدم میشد.
شرکت آلمانی سازنده مواد شیمیایی به نام «آی جی فاربن» هم در «آشویتس سوم - مونوویتس» کارخانهای را راهاندازی کرد. سایر شرکتهای خصوصی مانند کروپ و زیمنس شوکرت نیز کارخانههایی بودند که در نزدیکی این اردوگاه تاسیس شدند تا از زندانیان به عنوان نیروی کار استفاده کنند. «پریمو لوی» و «الی ویزل» برنده جایزه نوبل، هر دو از اردوگاه کار اجباری مونوویتس جان سالم به در بردند. سرآخر زمانی که اردوگاه آشویتس از دست آلمانها آزاد شد، در این محل بیش از ۴۰ کمپ و اردوگاه فرعی وجود داشت.
آشویتس چگونه کار میکرد؟
مردم از سراسر اروپا از طریق واگنهای مخصوص حمل دام به آشویتس منتقل میشدند. این واگنها نه پنجره داشت، نه توالت و نه صندلی. غذایی هم در اختیار زندانیان گذاشته نمیشد.
زندانیانی که به آشویتس میرسیدند به دو دسته تقسیم میشدند: عدهای برای کار انتخاب میشدند و عدهای فورا کشته میشدند. به گروه دوم دستور داده شد که برهنه شوند و برای دوش گرفتن آماده شوند؛ فریبی که برای فرستادن قربانیان به اتاق گاز استفاده میشد.
گاردهایی که از آنها به عنوان خدمه «موسسه پاکسازی» نامبرده میشد بعدتر گاز کشنده «سیلکون ب» را به اتاقها تزریق میکردند و منتظر مرگ قربانیان میماندند. این فرایند کشتار حدود ۲۰ دقیقه طول میکشید. اما دیوارهای ضخیم نمیتوانست صدای فریاد قربانیانی را که در حال خفگی بودند پنهان کند.
کمی بعد، Sonderkommandos (ساندر کماندوها) میآمدند و اندامهای مصنوعی بدن، عینک، مو و دندانهای قربانیان را قبل از سوزاندن بدن جدا میکردند. ساندر کماندوها در واقع زندانیانی غالباً یهودی بودند که یا به اجبار باید برای نگهبانان کار میکردند یا کشته میشدند. در این کشتار، خاکستر اجساد سوزانده شده هم به عنوان کود استفاده میشد.
بخش دیگری از این اردوگاه نیز به «کانادا» مشهور بود؛ جایی که اشیای متعلق به افرادی که در اتاقهای گاز کشته شده بودند و همچنین متعلقات کسانی که برای کار فرستاده شده بودند، نگهداری میشد. گفته میشود نامگذاری این بخش از رو بود که برای نازیها کانادا سرزمین «فراوانی» به شمار میآمد.
قربانیان چه کسانی بودند؟
تعیین تعداد دقیق قربانیان دشوار است. با پیشروی ارتش سرخ و متفقین، نگهبانان اس اس (گردان حفاظتی حزب نازی) تلاش کردند تمامی مدارک زندانیان خود را نابود کنند.
مطالعات دانشگاهی از آن زمان نشان میدهد در مجموع یک میلیون و ۳۰۰ هزار نفر به آشویتس منتقل شدند که حدود یک میلیون و ۱۰۰ هزار نفر آنها در آنجا کشته شدند. آلمانها یهودیان را از سراسر مناطق تحت کنترل خود به این اردوگاه منتقل میکردند. گمان میرود حدود یک میلیون از کشتهشدگان یهودی باشند.
یک نمونه خاص این کشتار در مجارستان رخ داد. در فاصله فقط دو ماه مه و ژوئیه سال ۱۹۴۴، مجارستان ۴۲۰ هزار نفر از جمعیت یهودی را به آشویتس فرستاد. این کشور در کل ۴۳۷ هزار نفر یهودی را به این اردوگاه منتقل کرد. در آن دوران، هر روز دهها هزار یهودی مجارستانی به آشویتس منتقل میشدند.
علاوه بر این، ۷۵ هزار شهروند لهستانی، ۱۵ هزار اسیر جنگی اهل اتحاد جماهیر شورروی سابق، ۲۵ هزار نفر روما، سینتی و پیروان «شاهدان یهوه»، زندانیان سیاسی و همچنین همجنسگرایان به دست دولت آلمان در آشویتس کشته شدند.
آشویتس چگونه آزاد شد؟
به دنبال پیشروی ارتش سرخ، مقامات آلمان دستور دادند گازرسانی به آشویتس متوقف شود، اتاقهای گاز و جسدسوزی تخریب شود. اشیا گرانبهای بخش «کانادا» در این اردوگاه نیز به آلمان منتقل شد.
نازیها مصمم بودند تا شواهد جنایت را پاک کنند. آنها در نهایت به ۵۶ هزار زندانی باقیمانده دستور دادند تا به سمت دیگر اردوگاهها عقبنشینی کنند. از جمله اردوگاههای برگن - بلزن، داخائو و زاکسنهازن. افراد بیمار و ناتوان که در این راهپیمایی عقب میافتادند کشته میشدند.
در نهایت زمانی که در ۲۷ ژانویه ۱۹۴۵ نیروهای شوروی وارد اردوگاه شدند تنها چند هزار زندانی بیشتر باقی نمانده بود. سربازانی که آشویتس را فتح کردند بعدها روایت کردند که آنها جان بهدربردگان را به سختی متقاعد کردند که نازیها واقعاً رفتهاند.
الی ویزل بعداً در سخنرانی برای بزرگداشت ۵۰-مین سالگرد آزادی آشویتس نوشت: «بعد از آشویتس، وضعیت بشر مثل قبل نیست. بعد از آشویتس، دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست.»
۷۵ سال از آزادسازی اردوگاه مرگ آشویتس در لهستان به دست سربازان ارتش سرخ شوروی میگذرد، با این حال خاطره تلخ مرگ بیش از یک میلیون نفر در این اردوگاه به دست حکومت آلمان نازی در خاطره جمعی مردم دنیا زنده است.
کسانی که از این اردوگاههای آدم سوزی جان سالم بدر بردهاند، انگشتشمارند و تنها معدودی از سربازانی که در آزادسازی این مکان شرکت داشتند اکنون در قید حیات هستند.
به مناسبت سالروز آزادسازی این اردوگاه، یورونیوز به سراغ سه تن از کسانی رفته است که وحشت آن سالها را از نزدیک درک کردهاند.
«عکسی که دوست دخترم داده بود را هشت بار تا زدم و در مشتم نگاه داشتم»
پل سوبول، جان بهدربرده از اردوگاه آشویتس، میگوید: «بیشتر از همه به اعضای خانوادهام فکر میکنم. به این خاطر که حتی نتوانستم مادرم را ببوسم.»
در زمستان ۱۹۴۴ نازیها دستور تخلیه اردوگاه آشویتس را صادر کردند. هزاران یهودی با پاهای پیاده مجبور شدند از لهستان تا مرز آلمان راه بیایند. افسران نازی دستور داشتند هر که نمیتواند راه را ادامه دهد بکشند. پل سوبول پس از طی این مسیر با شماری دیگر سوار بر قطار شد تا به شهری دیگر منتقل شود.
او درباره این تجربه میگوید: «در هر واگن ۱۰۰ تا ۱۱۰ نفر بودیم. سرپا ایستاده و چسبیده به هم. نمیدانستیم چقدر در قطار خواهیم ماند. سرانجام بعد از ۶ روز وقتی قطار به طور کامل توقف کرد درها را باز کردند. از واگن من ۲۰ یا ۲۵ نفر زنده ماندند.»
پل سوبول میگوید در آن لحظات سخت، عکسی که دوست دخترش قبلا به او داده بود شعله امید به زندگی را در دلش زنده نگه داشته بود: «من عکس را ۸ بار تا زده بودم و در مشتم نگه داشته بودم. چرا که ما باید تماما لخت میشدیم، لباسهای عادیمان را درمیآوردیم و بعد از سفر وارد ساختمانی میشدیم که ما را به اردوگاه کار اجباری [آشویتس] منتقل میکرد.»
روایت سرباز روسی از مشارکت در آزادسازی اردوگاه آشویتس
ایوان مارتینوشکین، کهنه سرباز ارتش سرخ شوروی، اکنون با انبوهی از درجهها و مدالهای شجاعت که به پاس قدردانی از حضورش در جبهههای جنگ جهانی دوم به وی اهدا شده در نهمین دهه از عمرش به سر میبرد. یکی از این نشانها به رئیسجمهور لهستان تعلق دارد. دلیل اهدای آن این است که آقای مارتینوشکین از جمله سربازان مشارکتکننده در آزادسازی اردوگاه مرگ آشویتس در لهستان به حساب میآید.
وی که در زمان جنگ ۲۱ سال داشته و اکنون ۹۶ ساله است درباره نبردهای منتهی به فتح آشویتس میگوید: «با توجه به اینکه شهرهای لهستان به لحاظ تاریخی ارزشمند هستند به ما دستور داده شده بود از بناها محافظت کنیم در نتیجه در جریان تصرف شهر کارکاو از توپخانه یا نیروی هوایی استفاده نکردیم و کار را با سلاحهای سبک پیش بردیم.»
او با بیان اینکه درگیری در آن روزها سنگر به سنگر، روستا به روستا و جاده به جاده دنبال میشد، درباره نحوه آزادسازی کمپ آشویتس در نزدیکی شهر کارکاو میگوید: «وقتی از دهکده گذر کردیم فضای بازی را دیدیم که با فنسهای برق محافظت میشدند و سولههای بزرگی در آن قرار داشت. به محض اینکه به سولهها نزدیک شدیم از طرف آنها به سوی ما تیراندازی شد. از فرماندهان پرسیدیم که آیا امکان زدن این سولهها با توپ هست یا نه، که جواب دادند پشت فنسها اردوگاه اسرای جنگی قرار دارد و ما مجاز به شلیک به طرف سولهها نیستیم. آنجا بود که برای اولین بار پی بردیم با یک اردوگاه مواجه هستیم.»
اما اولین برخورد سربازان با اسرای حاضر در این اردوگاه چگونه بوده است؟ او توضیح میدهد: «ما آدمها را از پشت فنسها میدیدیم ولی اول باید ساختمانها و زمینهای اطراف را پاکسازی میکردیم. با این حال من و یک گروه از سربازها و افسرها به سمت فنسها رفتیم. آدمها در محوطه اردوگاه شروع کردند به ارتباط گرفتن با ما ولی ما هیچ چیز از زبانشان نمیفهمیدیم. زبانشان کاملا برای ما غیرقابل فهم بود. با این وجود میدیدیم که آنها متوجه شدهاند جهنم برایشان پایان یافته، که آزادی آمده است. تیم پزشکی آمد و بعد تجهیزات آشپزخانه هم رسید. این اولین سری کمک به این آدمها بود.»
او درباره حالات و احساسات آدمهای حاضر در کمپ بعد از آزادی اضافه میکند: «آنها پریشان بودند، حتی نمیتوانستند بخندند، فقط از برق چشمانشان میتوانستیم متوجه شویم که فهمیدهاند زمان آزادیشان فرا رسیده است. آنجا ایستاده بودند و چیزی شبیه پتو دور خودشان پیچیده بودند. بدنهایشان مثل اسکلت شده بود و پوست به استخوان نداشتند. خیلی از آنها به حدی در وضعیت اسفناک قرار داشتند که صدای بیرون کمپ را شنیده بودند و میدانستند خبرهایی شده است ولی توان آن را نداشتند که بتوانند بایستند و بیرون بیایند.»
این کهنه سرباز شوروی درباره آدمسوزی جمعی سربازان نازی نیز خاطرهای به یاد دارد: «یادم هست وقتی نزدیک اردوگاه شدیم یک بوی دود تند به مشاممان رسید. ما خب خیلی چیزها را در جریان جنگ دیده بودیم در اوکراین و لهستان، از جمله خانههای سوخته و روستاهای آتش گرفته، اما بوی این دود با همه آنها فرق میکرد. وقتی رسیدیم کوهی از جنازه را دیدیم که رویشان گازوئیل ریخته شده بود و در حال سوختن بودند. سربازان نازی یک هفته قبل در تلاش برای پاک کردن رد جرم کورههای آدمسوزی را منفجر کرده بودند و آن موقع وقتی فهمیده بودند که ما در حال نزدیک شدن به اردوگاه هستیم، در غیاب این کورهها تصمیم گرفته بودند جنازهها را در فضای باز بسوزانند.»
بعد از گذشت ۷۵ سال، این سؤال اما هنوز مطرح است که آیا امکان دارد چنین حادثهای بار دیگر تکرار شود؟
ساموئل مردر، یک آلمانی جان بهدربرده دیگر از اردوگاه آشویتس، میگوید: «متاسفانه در این دنیا رهبران دیوانه پرشماری وجود دارند. یک مرد دیوانه کافی است تا هولوکاست دیگری خلق شود و من باور دارم که این کار میتواند به وقوع بپیوندد. شاید در شکلهای دیگری، اما ذات تراژدی به همین سیاق خواهد بود.»