قبل از شروع ، بگم اگه تنبلی نخون :) اگه کتاب خون نیستی نخون :) اگه به مطالب فست فودی عادت کردی زارت بره تو گلو نخون :)
خوندن واقعی صبر میخواد :)
شاید آن روز که خیلی ساده و اتفاقی به پادکستی خلاصه از کتابی به نام "V For Vendetta " گوش میدادم نمیدانستم چه معنای عمیقی در افکار "آلن مور " مرد ژولیده ی متفکر و محبوب من نشسته است !
اصلا به نظر من ، نویسندگی سخت ترین کار دنیاست! سخت است چون حاصل ه سالها مطالعه ، تجربه و حرف های فرو خورده ایست که نمی توانی به هر آدم دم دستی ای بگویی پس به ناچار به قلم می آوری.
نویسنده برخلاف دیگر اقشار جامعه مثلا سیاست مداران ،مذهبیون ، روشن فکر نماها ،به دور از هرنوع "شو آف" و نمایش رقابتی صرفا برای برتر نشان دادن خود ، کناره گرفته و حرف های "مکش مرگ"شان را در صفحه ای سفید می نویسند و میدانند آدم های هم فرکانس آنها را خواهند یافت و خواهند خواند !اصلا شاید برای همین است که شمار افراد کتاب خوان واقعی در دنیا تا به این حد محدود است !
از بحث اصلی پرت نشویم و باز هم برایت از شیرینی اثر " الف مثل انتقام " بگویم !
الف مثل انتقام ،v for vendetta ، یک ایده است . یک ایده متفاوت و برخواسته از ذکاوت !
اولین بار که پادکست خلاصه کتاب را گوش دادم ، هنوز دید وسیعی از " تاچر" و "تاچریسم" و فضای دهه های 1990 انگلیس در ذهن نداشتم . پس با ذهنی شفاف و بدون پیش قضاوت ، اثر آلن را با گوش جان شنیدم و درک کردم و ب دنیای اطراف تعمیم دادم و هربار حظ و کیف کردم و ایده ناب آلن را هزار باره تحسین کردم.
بار دوم دید وسیع تری پیدا کرده بودم ، معنای تاچریسم ، خفقان دوران زندگی آلن و جو زندگی دهه 1990 انگلستان ، زاویه دید من را همچون آدامسی کش میداد و باز هم شگفتی اثر همچنان در چشم من هویدا بود!
اگر مخاطب حرفهای من بوده باشی و کمی ب پای حرف هایم نشسته باشی ، میدانی هیچ گاه قصد لوث کردن اثر را ندارم و تنها به عنوان معرفی گاهی صحبت ها و مونولوگ های ذهنی ام را اینجا ب ثبت می رسانم . این بار هم نقطه قوت های اثر آلن را برای ثبت شدن انتخاب کرده ام .
آنچه برای من جذاب بود ، متن سخنرانی "وی" برای مردم خفته شهرش بود که هر بار میخوانم مو بر اندامم سیخ میکند! بله به همین شدت :) پس بدون معطلی و از دست دادن وقت به سراغ خوانش متن سخنرانی "وی " خطاب ب ملت خفته ی بیدارنمای شهرش می رویم. باشد که رندان مخاطب مطلب را دریافت کنند؛)
شب بخیر لندن. گفتم یکم با هم حرف بزینم . راحت روی صندلی هاتون بشینین. آماده این ؟ خب ، شروع میکنیم.
حتما براتون سوال شده این موقع شب چه حرفی دارم که باهاتون بزنم ، خب راستش من این اواخر از نحوه عملکرد شما اصلا راضی نبودم. متاسفانه از زیر کار در میرین و من خیلی وقته دارم ب این فکر میکنم ک عذرتون رو بخوام .
میدونم ک الان حتما عصبانی شدین ، چندین هزار ساله دارین همین کار رو میکنین و روش دیگه ای بلد نیستین . انگار همین دیروز بود که با شمایل یک شامپانزه از روی درخت پایین اومدین و با دست های گره خورده و پر مو تصمیم گرفتین ک تغییر کنین. واقعیت اینه ک تغییر زیادی رو هم از اون روز طی کردین و درست هم میگین . تو این مدت حتی ی روز رو هم تلف نکردین.
خدمتگزارای وفاداری بودین. نمی خوام دستاوردهاتون رو نادیده بگیرم. خدماتی ک انجام دادین قابل چشم پوشی نیست .اختراع آتش ، چرخ ؛ کشاورزی ، قدم زدن روی ماه ! میدونم ک این لیست حالا حالاها ادامه داره . اما خب مشکلاتی هم بود و نمیشه منکرش شد. میخواین بدونین بر چه اساسی دارم این حرفا رو میزنم ؟
چون این توی ذات شماست که چیزی ک بهتون میگن رو انجام بدین. دوست ندارین که ی مسئولیت واقعی رو بپذیرین و رئیس خودتون باشین . خدا میدونه که چه فرصتهایی رو بخاطر همین از دست دادین . بارها و بارها بهتون وقت و قدرت داده شد تا ی کاری بکنین اما همیشه پیشنهاد رو رد کردین.
صادقانه بگم حتی تلاش هم نمی کنین مدت زیادی ه ک فقط سرجاتون نسشتین و بیهودگی تون کم کم داره خودش رو نشون میده . حتی خشونت ها و قیل و قالتون مال طبقه پایین کارخونه ای ه ک توش زندگی میکنین .
جرئت بالا رفتن هم ندارین !
حتی توی زندگی شخصی تون هم همینین. از همدیگه متنفرین ، همسرانتون رو نمی تونین تحمل کنین ،دعوا میکنین ، داد میرنین ، خشونت نشون میدین ، تجاوز می کنین و اینطوری کسایی رو ک دوسشون دارین آزار میدین ! کسایی ک باید ازشون مراقبت کنین !
ب بچه هاتون فک کردین ؟ قراره چه سرنوشتی داشته باشن ؟ با دیدن این همه قلدری و خشونت ، دیدن تعصبات مسخره ای ک روش اسم علاقه میزارین ، قراره چی از آب در بیان ؟
حتی مسئولیت همین رو هم نمی پذیرین و میندازین تقصیر سوء مدیریت ! البته درسته . مدیریت واقعا افتضاحه . مدیریتی ک قرن هاست پر از دروغ و تقلب ه . پر از روانی هایی ک تصمیم های فاجعه بار میگیرن
اما کی بود ک انتخابشون کرد ؟ هیتلر ، استالین ، موسیلینی ... کی اونا رو سر کار آورد ؟ این شما بودین ک زندگی هاتون رو تو دستای اونا رها کردین و اجازه دادین ک براتون تصمیم بگیرن .
قبول دارم ک هر کسی توی زندگیش اشتباه میکنه ولی تکرارش اونم قرن پشت قرن ب نظر عمدی میاد . اینطور نیست ؟شما بودین ک ب این بی عرضه های خبیث اجازه دادین ک زندگی تون رو تبدیل ب یک شرمساری مطلق کنن. شما بهشون اجازه دادین ک اختراع کنن . منفجر کنن. نابود کنن.
باید جلوشون رو می گرفتین. فقط باید یک کلمه حرف میزدین. باید می گفتین : ن! متاسفانه باید بگم ک شما دیگه ب هیچ دردی نمی خورین . البته این بار با بخشندگی رفتار میکنم . شما 2 سال وقت دارین ک پیشرفتون رو ب من نشون بدین .اگه تا آخر این مهلت هنوز علاقه ای ب کار کردن نداشته باشین . باید بگم ک همتون اخراج میشین .
من هرچی لازم بود رو گفتم . حالا می تونین ب کارگر بودنتون برگردین و خیلی خیلی خوب هم ب حرفای من فکر کنین .
و ادامه داره ... :)