میدرویا:تو خونتون بودید و داستید غدای مورده
علاقه ی میدروریا رو برای سالگرد اشنایتون درست
میگردید که وقتی میاد خونه سوپرایزش
کنید،رفتید میز رو چیدیدو شمع روشن کردید و
منتظر موندید که دکو از بیرون بیاد و بعد از چند
دقیقه دکو با یه عروسکه گنده وارد خونه و
اسمتونو صدا زد امد تو اتاقتون و بقلتون کرد و
گفت سالگرد اشنایمون مبارک ــــــــ چان شما هم با
دکو به اشپز خانه رفتید و دکو با دیدن میز شام
خیلی خوشحال شد و شمارو بوسید
-----------------------------------
گوجو:از ی معموریت سخت برگشته بود خونه و
حسابی خسته بود شما هم رفتید پیشه گوجو
و بغلش کردی و گفتی:به خونه خوش امدی چشم
خوشگل من گوجو هم بغلتون کرد و گفت:ــــــ چان
میدونستیوقتی بغلت میکنم تمام خستگی هام
از بین میره و قبل ازین که چیزی بگین لباتونو با
عشق بوسید و گفت شبیه توت فرنگی شدی
---------------------------
خوب اینم از این اگه خواستین بگین 3 شم براتون درست کنم
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡