مجنون
مجنون
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

شهید اقبال مراد پور

دانشجوي شهيد اقبال مرادپور در سال 1339 در خانواده اي مذهبي و تهيدست در روستاي نيمدور ديل چشم به جهان گشود. وجود او در ميان افراد خانواده نور اميدي براي تلاش پدر و مادر جهت كار بيشتر بود اما همچنان زندگي را بر آنها سخت مي گذشت چرا كه در روستا چيزي نبود جز بدبختي و بيچارگي كه اين هم مولد رژيم شاهنشاهي و ارباب رعيتي بود. با گذشت زمان رشد طبيعي ادامه مي يافت تا اينكه در سن هفت سالگي روانه دبستان شد دوران دبستان را تا كلاس چهارم در همان زادگاهش گذراند و از آنجا كه زندگي و كار در روستا هر روز مشكل تر و تأمين معاش سخت تر مي گرديد به ناچار صبحگاهي از روزهاي پاييز همراه خانواده راهي شهر دوگنبدان مي شود و در آنجا اقامت مي گزيند اما با اميد كار و تلاش را آغاز مي كند كلاس پنجم ابتدايي را در مدرسه مهر سابق با موفقيت مي گذراند و وارد دوره راهنمايي مي شود اين دوره از زندگي براي او ارزش دارد چرا كه خود در كنار درس به كار و فعاليت مي پردازد و تابستانها پس از فراغت از تحصيل راهي كارگاهها شد تا ايام تابستان را جهت تأمين نيازمنديهاي زمستان خود كار كند. ورود او به دبيرستان مصادف با اوج انقلاب اسلامي به رهبري زعيم عاليقدر امام خميني مي باشد. از آنجايي كه در خانواده اي مذهبي و متدين رشد كرده بود شديداً به انقلاب و رهبري عشق مي ورزيد. با پيروزي انقلاب رسالت خويش را در مي يابد و براي تداوم انقلاب و انتشار افكار امام و ديگر روحانيون خط امام با ديگر دانش آموزان به صورت گروهي كار مي كند و در محيط بيرون با ارگانها از جمله سپاه پاسداران همكاري مي نمايد. با شكل گيري انجمن هاي اسلامي در دبيرستان او يكي از اعضاء فعال انجمن مي شود با با شروع جنگ تحميلي در تب و تاب رفتن به جبهه مي سوزد تا جايي كه در تاريخ 9/8/60 به جبهه اعزام مي شود و در عمليات بستان شركت مي كند و او كه خدمه آرپي چي بود در اين عمليات يار و همرزمش (شهيد مطهري) و تعدادي از همسنگران خويش را از دست مي دهد. پس از خاتمه عمليات پيروزمند بستان بر مي گردد تا در سنگر مدرسه به پاسداري از دستاوردهاي انقلاب بپردازد.

و پيام شهيدان را به امت شهيدپرور برساند اما سال چهارم دبيرستان در رشته اقتصاد است، در اين سال با تلاش از دبيرستان استاد شهيد مطهري ديپلم خود را مي گيرد. از آنجايي كه سير الي الله مي نمود و در جستجوي محبوب خويش بود اين بار راهي شهر قم مي شود تا در كنار حضرت معصومه(س) به تحصيل علم و تهذيب نفس بپردازد مدتي در مؤسسه در راه حق در محضر استاداني بزرگوار به فراگيري علوم ديني مي پردازد اما در آزمون تربيت معلم در رشته امور پرورشي قبول مي گردد و از آنجا به تهران مي رود در كنار تحصيل علم و معرفت، تهذيب نفس را سرلوحه كار خويش قرار مي دهد. سال اول را با پيروزي و موفقيت مي گذراند و به موطن خويش برمي گردد اما فكر رفتن به جبهه لحظه اي از خاطرش دور نمي شود ايام تابستان را به فراگيري جامع المقدمات و به مطالعه كردن مي گذراند،‌جايگاه او مسجد بود و در اوقات نماز هميشه او را در مسجد مي ديدي. با آغاز سال تحصيلي مشتاقانه روانه تهران مي شود تا سال دوم تحصيلي خويش را آغاز كند. اما در كشور ما جنگ حق و باطل است او كه خود هميشه طي حق مي نمود فكر ياري جبهه حق را در سر مي پروراند بارها عزم را جزم كرده بود تا به جبهه برود اما از آنجايي كه برادرش در جبهه جنگ بود صلاح در اين بود كه بماند. طرح لبيك يا خميني شكل مي گيرد او كه خود در ابتداي پيروزي انقلاب مقلد امام بود فرمان امام را لبيك گفته و از تهران به گچساران روانه مي شود و در مانور آزادي قدس در گچساران شركت مي كند و بعد از آن راهي تهران مي شود و با خانواده و بستگان وداع مي نمايد و در تاريخ 26/11/62 از تهران به لشكر محمد رسول الله اعزام مي شود و مدتي را در پادگان دوكوهه انديمشك مي گذراند و در عمليات پيروزمند خيبر شركت كرده و در اين عمليات تعدادي از همرزمان خويش را از دست مي دهد او كه سراپا عشق به الله بود از پاي نمي نشيند و ديگر بار در عملياتي كه در روز 22/12/62 در خاك عراق صورت مي گيرد شركت نموده و مرگ باعزت را از زندگي با ذلت مي پذيرد و حتي در حالي از اين مرگ باعزت استقبال مي كند كه بدنش پاره پاره بود.

امام خمینیتربیت معلمشهید
مجنون لیلایی که درد فراق را نمی داند...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید