ویرگول
ورودثبت نام
نشر مردمنگار Mardomnegar Publication
نشر مردمنگار Mardomnegar Publicationنشر مردمنگار از سال ۱۴۰۲ در حوزۀ علوم انسانی، ادبیات و هنر فعالیت خود را آغاز کرده است.
نشر مردمنگار Mardomnegar Publication
نشر مردمنگار Mardomnegar Publication
خواندن ۵ دقیقه·۲ ماه پیش

یادداشت امیر اثباتی دربارۀ کتاب گله‌های کارگری از چرخ ستمگری

امیر اثباتی
امیر اثباتی

از هملت شاهزادۀ دانمارک

و عباس‌آقا، کارگر ایران‌ناسیونال

تا زنانِ خانه‌دار و فعال مدنی و…

مردم‌نگار: امیرحسین اثباتی، زادۀ ۱۳۳۵ در تهران، فارغ‌التحصیل معماری از دانشکدۀ هنرهای زیبای دانشگاه تهران، و طراح صحنه و دکور سینما است.

دربارۀ آقای اثباتی و فعالیت‌های هنری او در انقلاب، به‌‌ویژه نمایشگاه هنری دانشکدۀ هنرهای زیبا و طراحی پوستر «برنامۀ درسی سال ۵۷-۵۸ مدارس»، می‌توانید مصاحبۀ مفصلی از او در جلد اول از کتاب «هنر در گرماگرم انقلاب» اثر مجید جعفری لاهیجی را بخوانید.

آنچه در ادامه می‌آید، یادداشتی از امیر اثباتی است که دربارۀ نمایشنامه «گله‌های کارگری از چرخ ستمگری» و نویسنده‌اش سروناز احمدی منتشر کرده بود. آقای اثباتی این متن را یک سال قبل در زمانی نوشته است که سروناز احمدی در اوین زندانی بود.

🔳 در شمارۀ اخیرِ مجلۀ زنانِ امروز (شماره ۵۰) گزارشی خواندم نوشتۀ سروناز احمدی از روند شکل‌گیری نمایشِ «گِله‌های کارگری از چرخ ستمگری» که به مناسبت روز جهانی کارگر، در بندِ زنانِ زندان اوین، با مشارکتِ ۱۲زنِ زندانیِ دیگر اجرا کردند؛ روز جمعه ۱۴ اردیبهشت از ۵:۳۰ بعدازظهر تا ۸:۳۰ شب.

🔳 سروناز احمدی نمایش را بر اساس روایت‌های تعدادی از زنانِ زندانی نوشت و پاسخ‌های آنان به این پرسش‌ها:

“چه سختی‌هایی را در کارتان تجربه کرده‌اید؟ شاهد چه مقاومت‌های فردی و جمعی در محیط کار بوده‌اید؟ خیال کنید که قدرت انجام همه کاری را دارید و بگویید که در این صورت چه تغییراتی در کارتان ایجاد می‌کردید؟ و فکر می‌کنید راه ایجاد این تغییرات چیست؟”

در گزارشِ مشروح و خواندنیِ این تجربۀ تئاتریْ – که توصیه می‌کنم حتماً مجله را تهیه کنید و بخوانید – سروناز احمدی اشاره‌ای می‌کند ‌به نمایشِ «عباس آقا، کارگرِ ایران‌ناسیونال» که آن هم در طبقه‌بندیِ «تئاترِ مستند» قرار می‌گیرد.

(برای آشنایی با این گونۀ تئاتری، کتابِ «تئاتر مستند» – ناشر: بیدگل – مفید است.)

سعید سلطان‌پور، کارگردان و شاعر
سعید سلطان‌پور، کارگردان و شاعر

🔳 سعید سلطانپور، شاعر، نویسنده، کارگردان، فارغ‌التحصیل دانشکدۀ هنرهای زیبا، عضو کانون نویسندگان ایران و مبارز سیاسیِ پرشوری بود که در نظام شاهنشاهی چند سال از عمرش را در زندان اوین به‌سر برد. ترانه‌های انقلابیِ “سر اومد زمستون”، “خون ارغوان‌ها”، “آیینۀ رود”و… یادگار آن دوران است و همچنان گاهی بر زبان پیر و جوان جاری است و شنیده می‌شود.

سلطانپور نمایشِ مستندِ «عباس آقا کارگر ایران‌ناسیونال» را دو سه ماه بعد از انقلاب بر اساس برشی از زندگیِ عباس صالحی، کارگر پِرِس‌کارِ کارخانۀ ایران‌ناسیونال نوشت و کارگردانی کرد؛ با بازی یا در واقع حضورِ خودِ عباس‌آقا، همسرش و عده‌ای دیگر و نمایشِ اسناد و ‌مدارک و…

پوشتر نمایش، «عباس آقا کارگر ایران‌ناسیونال»
پوشتر نمایش، «عباس آقا کارگر ایران‌ناسیونال»

🔳 نمایش قرار بود در “هرجا که جا باشد” اجرا شود: خیابان‌ها، پارک‌ها، کارخانه‌ها و… و هر روز در دانشگاه‌ صنعتی (شریف). یکی از روزهای اردیبهشت ۱۳۵۸ من در همین سالن، نمایش را دیدم. تجربه‌ای بود فراموش‌نشدنی که با حملۀ گروه‌های فشارِ آن روزگار متوقف شد و موجب دردسرِ اغلب کسانی که در اجرای آن نمایش سهیم بودند؛ از جمله خودِ عباس صالحی. سعید سلطانپور، انقلابیِ پرشور هم حدود دوسال بعد در سن ۴۱ سالگی قربانیِ شرایطِ آن دوران شد و در زندان اوین تیربارانش کردند.

آگهی اجرای نمایش «عباس آقا کارگر ایران‌ناسیونال»
آگهی اجرای نمایش «عباس آقا کارگر ایران‌ناسیونال»

(♦️یادآوریِ این نکتۀ عبرت‌آموز ضروری است:

گویا سعید سلطانپور و بعضی رفقای همفکرش هم در سال‌های دانشجویی و… گاهی به‌خود اجازه می‌دادند تا بساط اجرای نمایش‌هایی را که لابد به‌لحاظ اعتقادات سیاسیْ مورد قبولشان نبودند، به‌هم بریزند…

تاریخ به‌شکل تلخی تکرار می‌شود؛ چنان‌چه شد.)

صحنه‌ای از نمایش «عباس آقا کارگر ایران‌ناسیونال» با حضور عباس و همسرش
صحنه‌ای از نمایش «عباس آقا کارگر ایران‌ناسیونال» با حضور عباس و همسرش

🔳 خواندنِ گزارشِ سروناز احمدی مرا به یاد بعضی قسمت‌های کتابِ دو جلدیِ «دادِ بی‌داد» انداخت. ویدا حاجبی (۱۳۹۵-۱۳۱۴) که خودش هم از اولین و سرشناس‌ترین زنانِ زندانیِ سیاسی ایران بود در این کتابْ خاطرات تعدادی از زنانِ زندانی سیاسی را از تجربۀ دوران زندان گردآوری کرده؛ از جمله خاطراتِ شیرینِ فریدۀ لاشایی را.

جلد اول از کتاب «داد بیداد»
جلد اول از کتاب «داد بیداد»

🔳 فریدۀ لاشایی (۱۳۹۱-۱۳۲۳) را عموماً به‌عنوان نقاشی نوگرا‌ و‌ جست‌وجوگر می‌شناسیم و نویسندۀ رمانِ “شال‌بامو”. چند کتاب هم ترجمه هم کرده بود. به‌دلیل فعالیت‌هایش در کنفدراسیون دانشجویان ایرانیِ خارج از کشور و همچنین سوابق برادرش -که او هم به زندان افتاده بود – سال ۱۳۵۳ دستگیر شد و بالاخره سر از زندان قصر، بند زنان، درآورد و در همان فضای محدود با حضور آن‌همه زندانی با گرایش‌های مختلف سیاسی، موفق شد همراهِ دیگران چند نمایش اجرا کند! (پیش از آن «گالیله»‌ی برتولت برشت را ویدا حاجبی اجرا کرده بود.)

«شازده کوچولو» (سنت‌اگزوپری) و «چهره‌های سیمون‌ماشار» و «ارباب‌جمشید» – اقتباسی از «ارباب پونتیلا» – (برشت) از تجربه‌های تئاتری فریده لاشایی در این دوره بودند که با اجرای طنزآمیزِ «هملت» (ویلیام شکسپیر) شروع شد.

ویدا حاجبی تبریزی، نویسنده و کنشگر چپ زندانی پیش و پس از انقلاب
ویدا حاجبی تبریزی، نویسنده و کنشگر چپ زندانی پیش و پس از انقلاب

“…چندین بار در یکی از اتاق‌ها تمرین کردیم. عاطفه با شناخت و تجربه‌ای که داشت، مرتب دمِ درِ اتاق کشیک می‌داد و سرِ نگهبان را گرم می‌کرد. سرِ ساعتی معین با علاقه و جدیت تمرین‌هایمان را پیش‌می‌بردیم. کم‌کم تردیدها و ناباوری‌هایم را کنار گذاشتم و هرچه در چنته داشتم و از تئاتر می‌دانستم به کار بستم.

روز نمایشْ همۀ بچه‌ها در اتاق۳ جمع شدند. بیش از ۵۰نفر، دور تا دور، روی تخت‌های سه‌طبقه جفت هم نشستند. حتی خانم دباغ [مرضیه دباغ (۱۳۹۵-۱۳۱۸) با سابقۀ فعالیت چریکی در زمان شاه تا فرماندهی سپاه و نمایندگی مجلس در جمهوری اسلامی] را که مذهبیِ سخت‌گیری بود و هیچ‌وقت از اتاق مذهبی‌ها پا بیرون نمی‌گذاشت، راضی کردیم به دیدن نمایش بیاید.

فاصلۀ بین تخت‌ها که حدود یک‌متر و نیم در چهار متر می‌شد، صحنۀ نمایش بود. از همان صحنۀ اول که تو [منظورش ویدا حاجبی است با هیکل درشت] و منظر [لاغر و نحیف] به نقش «اُفلیا» و «هاملت» وارد صحنه شدید، صدای قهقهه از اتاق بلند شد. نگهبانِ آن روز، خانم یگانه که شتابان خودش را به اتاق رسانده بود، همان دمِ در خشکش زد و شروع کرد به خندیدن. من که نقش روح پدر هاملت را بازی می‌کردم، وقتی با ملافه‌ای بر سر از طبقۀ سومِ تختی، روی صحنه خم شده بودم و با لهجۀ غلیظ رشتی می‌گفتم: «هملت جان، هملت جان! …تی عموِ مرا بکوشه. زهر چکوده می گوشِ درون و…» خودم زیر ملافه از خنده می‌لرزیدم و بچه‌ها چنان ریسه می‌رفتند که چند نفر از بالای تخت افتادند روی صحنه. خانم دباغ زیر چادرش آن‌قدر خندیده بود که نمی‌توانست از جایش بلند شود.

بازیگر و‌ تماشاچی قاطی شده بودیم. فاصله‌ها از بین رفته بود و شکل جدیدی از تئاتر، زادۀ آن شرایط به‌وجود آمده بود. شعف و شادی غریب فضا را فراگرفته بود…”

(دادِ بی‌داد – نشر بازتاب‌نگار. چاپ اول. صفحۀ ۲۸۶ و ۲۸۷)

فریده لاشایی، نقاش، مترجم و نویسنده
فریده لاشایی، نقاش، مترجم و نویسنده

پنجاه سال فاصله است میان تجربۀ تئاتریِ فریده لاشایی با سروناز احمدی. روزگار هم تغییر کرده. زندان اما همچنان برقرار است و زندانیانِ سیاسیْ حاضر و تجربه‌های جدید با رویکردها و شیوه‌های متفاوتْ در انتظار.

اتهام‌ها و جرائم هم تغییر چندانی نکرده‌اند!

به قولِ آن شاعر “…سروناز احمدی را به اتهام «اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت کشور» و «تبلیغ علیه نظام» زندانی کرده‌اند؛ اما حقیقت این است که او و امثال او را به جرم مبارزه برای تأمین امنیت شغلی، امنیت آموزشی، امنیت بهداشتی و امنیت مسکن برای همگان و تبلیغ علیه ظلم و بی‌‌عدالتی به زندان افکنده‌اند… ”

سروناز احمدی
سروناز احمدی

منبع: کانال تلگرامی امیر اثباتی

۳
۱
نشر مردمنگار Mardomnegar Publication
نشر مردمنگار Mardomnegar Publication
نشر مردمنگار از سال ۱۴۰۲ در حوزۀ علوم انسانی، ادبیات و هنر فعالیت خود را آغاز کرده است.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید