دلم میخواد اونقدر بخونم که مغزم از کلمهها لبریز بشه.
دلم میخواد اونقدر راجع به خوندههام بنویسم که انگشتام درد بگیره.
دلم میخواد دوباره هیجانزده بشم و به جای خوندن واسهی امتحان، یه روزه یه رمان طولانی رو تموم کنم.
دلم میخواد دوباره کتاب قرض بدم و کتاب قرض بگیرم.
دلم میخواد دوباره شباهتهای بین شخصیتهای قصهها رو دریابم.
دلم میخواد بازم موقع چندمین بار خوندن یه کتاب به بعضی بخشها که میرسم بخندم یا کلمات رو تار ببینم.
دلم میخواد وسط مهمونی قصه بخونم یا ماه رمضونا تا خود سحر پازلهای نویسنده رو توی ذهنم بچینم.
دلم میخواد بفهمم مشکل کجاست که توی هر چیزی پیوستگی دارم به جز اینکه نذارم خاک روی کتابهای توی قفسهم بشینه.
دلم میخواد دوباره با کتابها همراه بشم. خیلی دلم میخواد. خیلی زیاد.
پ.ن: کامنت گذاشتن شما مایهی خرسندی ماست :)
پ.ن ۲: و دختر جنوبی که بیصبرانه منتظر پایان تابستان است.