ماری دپ
ماری دپ
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

!Cheers to Change!

~به امیدی که این آخرین باره و من رد می‌شم.

صدای سماور ... خوردن بیسکویت کره‌ای که تهمینه می‌گوید برایش طعم کنکور می‌دهد ... و مریمی ناامید و مشتاق ... مریمی امیدوار و مضطرب ... و مهردادی که ناگهان وارد صحنه‌ی بازی شده است.

این بیسکویت‌ها قرار است بعد از این، برای من هم طعم کنکور بدهد. چه طعم خوشایندی!

حرفی برای گفتن ندارم، اما برای نوشتن؟ چرا. خیلی حرف برای نوشتن دارم. آنقدر که به سختی می‌توانم انتخاب کنم اول کدامشان را بنویسم به طوری که آن‌ یکی ها زیاد در صف ذهنم نمانند و فراموش نشوند.

می‌خواستم بگویم هرگز منظم نبوده‌ام اما چه ذهن خطاکار و بهانه‌جویی دارد انسان! من منظم بوده‌ام. از زمانی که باید «هر شب» سر ساعت آنلاین می‌شدم تا کاری مشخص را انجام دهم نظم را می‌شناسم. بیشتر مواقع وقتی برای بار چند میلیونیوم تصمیم به تغییر می‌گیرم، تنها تصویری که از خودم دارم آن مریمِ چندمیلیون‌بار شکست‌خورده است که باعث می‌شود یک شکست دیگر به حال و یک تصمیم مجدد به آینده‌ام اضافه شود.

من «نخورده‌مست» هستم. راستش ... همیشه بوده ام. اما اینها الان مهم نیست بعدا هم می شود درباره‌اش نوشت. امروز وقت نوشتن از تغییر است.
~یه نوره تو قلبم ایمان/ باید مراقبش باشم چون این تنها چیزیه که کمک می کنه وقتی خوردم زمین باز از جام پاشم

هفتاد و پنج روز برای تغییر در اختیار دارم و فکر می‌کنم زمانی مناسب و کافی برای به دنیا آوردن مریمی است که همیشه در ذهنم حمل می کرده‌ام.

خب ... برنامه چیست؟

  • درس خواندن روزانه (بالای شش ساعت)
  • ورزش روزانه (بالای نیم ساعت)
  • خواب منظم و کافی (زمان پیشنهادی: ۲۳:۳۰ بخوابم و ۶:۳۰ بیدار شوم)
  • حفظ آرامش و مدیتیشن مداوم از طریق توجه به تنفس (وقتی فراموش کردم، به محض یادآوری ادامه‌اش بدهم)
  • آفلاین بودن در طول روز و حذف حواس‌پرتی‌هایی از قبیل فیلم و موزیک تا شب
  • بیشتر اهمیت دادن به سلامت پوست و زیبایی طبیعی (ماسک و ماساژ صورت)
  • روزی دو بار نوشتن - بعد از بیداری و قبل از خواب

مریم؟ قول می‌دهی سر حرفت بمانی؟ اگر قول بدهم باز هم باور می‌کنی؟! بله باور می‌کنم.

مریم؟ به‌خاطر همه چیز متاسفم. لطفا من را ببخش. دوستت دارم. ممنونم به‌خاطر همه چیز.

مریم؟ عمق تاسفت را می‌بینم و می پذیرم. تو را می‌بخشم. دوستت دارم. ممنونم.

مریم؟ قول می‌دهی؟ منتظر فردا نباشی و از همین ادامه‌ی امروز؟ چون من تو را باور می‌کنم.

قول می‌دهی؟ بله. قول می‌دهم. خودم را به دنیا می‌آورم. قول می‌دهم. یکبار دیگر.

بنا بر نیازم فعلا اینجا را به عنوان یک دفتر خاطرات آنلاین در نظر می‌گیرم. وقتی مریم به دنیا آمد، ممکن است فعالیت این صفحه هم عوض بشود و بتوانم پرمحتواتر بنویسم.

سو ... لتس گو گرل!

جمعه ۲۶ فروردین ۱۴۰۱

تغییرقولتلاشامیدایمان
من آن سنگم که دیوانه‌ای به چاه انداخت.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید