اکثر طراحان UX برای به ثمر رساندن کار خود از ایده تا ایجاد محصول، یک فریمورک خاص یا فرایندی را دنبال می کنند. اما فریمورک (framework) چیست؟ در واقع فریمورک یک چارچوب ساختاری اساسی را ایجاد می کند که باعث می شود شما روی حل مسئله تمرکز کنید، هر طراح و هر تیمی ممکن است از فریم ورک های مختلفی استفاده کنند به عنوان مثال چند مورد از پرکاربردترین فریمورک ها عبارتند از:
طراحی کاربر محور (User-centered design process)
5 عنصر طراحی تجربه کاربر (The five elements of UX design)
تفکر طراحی (Design thinking process)
تجربه کاربری ناب (Lean UX)
دابل دایمن (Double Diamond)
طراحی کاربر محور (User-centered design process)
هر فاز فرآیند طراحی کاربر محور بر کاربران و نیازهای آنها متمرکز است. از همه مهمتر این یک فرآیند چرخشی است، به این معنی که طراحان دوباره به مراحل خاصی بازمی گردند تا طرح های خود را اصلاح کنند و بهترین محصول ممکن را برای کاربران هدف ایجاد کنند.
در اینجا مراحل کلیدی فرآیند طراحی کاربر محور ذکر شده است:
تجربه کاربر از محصول خود یا محصولات مشابه را درک کنید. شما باید بفهمید که کاربران چگونه با طراحی شما یا سایر طراحی ها تعامل برقرار می کنند حتی محیط استفاده و شرایط استفاده آنها را هم باید در نظر بگیرید. درک این امر نیاز به تحقیقات زیادی دارد، مانند مشاهده کاربران در عمل، انجام مصاحبه ها، پرسشنامه ها و ...
نیازهای کاربر را مشخص کنید. بر اساس تحقیقاتی که انجام دادید، مهمترین مشکلاتی را که متوجه شدید مشخص کنید.
راه حل هایی برای مشکلات کاربر ارائه دهید. ایده ها و طرح های زیادی برای برطرف کردن مشکلاتی که شناسایی کرده اید، مطرح کنید. سپس، شروع به طراحی این ایده ها کنید!
راه حل های خود را ارزیابی کنید. از خودتان بپرسید "آیا طراحی من مشکل کاربر را حل می کند؟" برای پاسخ به این سوال، شما باید محصولی را که طراحی کرده اید با افراد واقعی تست کنید و بازخورد آنها را جمع آوری کنید.
به فلش ها در تصویر توجه کنید که چگونه حرکت چرخشی را ایجاد می کنند، این نشان دهنده اهمیت چرخشی بودن فرآیند طراحی کاربر محور است. با فرآیند طراحی کاربر محور، شما همیشه تلاش می کنید تا تجربه کاربر را بهبود ببخشید و مشکلاتی را که کاربران با آن مواجه هستند، حل کنید!
5 عنصر طراحی تجربه کاربر (The five elements of UX design)
این فریمورک شامل 5 مرحله است که از پایین به بالا شامل : استراتژی، دامنه، ساختار، اسکلت و سطح می باشد، هر کدام از این مراحل مانند یک لایه هستند که به لایه زیر خود وابسته اند.
استراتژی (Strategy). پایین ترین لایه استراتژی است، جایی که شما اهداف اصلی طراحی خود را قرار می دهید. این اهداف بر اساس نیازهای کاربر و اهداف کسب و کار در محصول است.
حوزه (Scope). لایه بعدی حوزه و محدوده است، جایی که شما نوع محصولتان را تعیین می کنید. در این مرحله، شما نوع ویژگی ها (feature) و محتوایی را که می خواهید در محصول داشته باشید انتخاب می کنید.
ساختار (Structure). لایه میانی ساختار است. در این لایه، مشخص می کنید که چگونه می خواهید طراحی خود را سازماندهی کنید و چگونه می خواهید کاربران با محصولتان تعامل برقرار کنند.
اسکلت (Skeleton). اسکلت طرح بندی محصول است. درست مانند استخوان های ما که ترکیب بدنمان را شکل می دهند، لایه اسکلت مشخص می کند که طراحی شما چگونه کار می کند و همانطور که استخوان ها در بدن ما به طور مستقیم دیده نمی شوند این لایه نیز به چشم کاربران نمی آید.
سطح (Surface). بالاترین لایه سطح است که ظاهر محصول را به کاربر نمایش می دهد. سطح، رابط کاربری است که کاربران آن را می بینند و با آن ارتباط برقرار می کنند. مانند لباس یا آرایش که برای دنیای خارج قابل مشاهده است.
تفکر طراحی (Design thinking process)
تفکر طراحی یک رویکرد کاربر محور برای حل مسئله است. به طراحان کمک می کند تا راه حل هایی کاربردی و مقرون به صرفه براساس مشکل واقعی کاربر ایجاد کنند. در فرآیند طراحی پنج مرحله وجود دارد: همدلی، تعریف، ایدهپردازی، پروتوتایپ و تست.
در مرحله همدلی، هدف درک نیازهای کاربران و نحوه تفکر و احساس کاربران است. این مرحله شامل بسیاری از تحقیقات کاربری، مانند انجام نظرسنجی، مصاحبه، و جلسات مشاهده است، بنابراین شما می توانید تصویر واضحی از کاربران و چالش هایی که با آن روبرو هستند به دست آورید.
در مرحله تعریف، براساس یافته های تحقیقات مشکل اصلی که طراحی شما باید حل کند را مشخص می کنید. این کار تیم شما را به سمت یک هدف واضح برای طراحی محصول سوق می دهد.
هنگامی که مشکل اصلی کاربر را پیدا کردید و مشخص کردید که چرا باید حل شود، زمان مرحله ایده پردازی فرا میرسد. هدف ایده پردازی این است که تا حد امکان راه حل های طراحی بیشتری ارائه دهید.
هنگامی که ایده ای برای حل مشکل انتخاب کردید ، آماده ورود به مرحله پروتوتایپ هستید. پروتوتایپ (نمونه اولیه) یک مدل اولیه از محصول است که عملکرد آن را نشان می دهد.
در مرحله تست، قبل از اینکه محصول توسط مهندسان ساخته شود کاربران بازخوردی درباره طرحهای شما ارائه میکنند، از این بازخوردها برای ایجاد تغییرات و بهبود در طرح هایتان استفاده کنید.
بسته به بازخوردی که از مرحله تست می گیرید، ممکن است لازم باشد به ابتدای فرآیند طراحی برگردید، ایدههای جدیدی برای راهحلها ارائه دهید یا نمونههای اولیه جدیدی را توسعه دهید. در نهایت، هدف فرآیند تفکر طراحی، مانند هر فریمورک طراحی، اجرای طرح شماست که به معنای ساختن آن و به اشتراک گذاری آن با جهان است.
تجربه کاربری ناب (Lean UX)
فرآیند تجربه کاربری ناب بر کاهش زمان و منابع تلف شده و تولید محصول قابل اجرا در اسرع وقت تمرکز دارد. این فرآیند چرخشی است، به این معنی که تیم با انجام تحقیقات کاربری و جمع آوری نظر ذینفعان همچنان به بروزرسانی و بازنگری محصول ادامه می دهد.
فرآیند تجربه کاربرناب به سه مرحله تقسیم می شود:
تفکر. مشکلاتی را که کاربران تجربه می کنند را بررسی کنید و در نظر بگیرید که چگونه می توانید آنها را با طراحی خود حل کنید. این مرحله تماماً در مورد جمع آوری اطلاعات است، بنابراین می توانید ایده روشنی در مورد اینکه محصول برای چه کسانی است و چگونه به آنها کمک می کند ایجاد کنید.
ساخت. طراحی محصول را با اسکچ ها، وایرفریم ها و نمونههای اولیه شروع کنید. شما همچنین MVP ایجاد خواهید کرد. که یک نمونه اولیه ساده از طرح های شماست که می توانید با کاربران هدف آزمایش کنید. در این مرحله آماده بازگشت به عقب و بروزرسانی نمونه اولیه با توجه به نتایج باشید.
بررسی. ببینید کاربران چگونه با طراحی شما ارتباط برقرار می کنند و نظر ذینفعان پروژه را جمع آوری کنید. بر این اساس در طرح های خود تغییراتی ایجاد کنید و در صورت لزوم سه مرحله را دوباره تکرار کنید.
این مراحل بهتر است به تعداد مورد نیاز تکرار شوند تا زمانی که تیم شما به محصول نهایی مورد نظر برسد. فرآیند تجربه کاربر ناب، بهره وری و همکاری را تشویق می کند.
دابل دایمن (Double Diamond)
دابل دایمن (Double Diamond) یکی از فرآیندهای قدیمی تجربه کاربری است که طراحی UX را به دو فاز اصلی (یا "الماس") تقسیم می کند: تحقیق و طراحی. هر فاز دو مرحله دارد. که در مجموع شامل 4 مرحله می شود:
مشکل را کشف کنید. جمع آوری اطلاعات در مورد مشکلات احتمالی که کاربران با آن مواجه هستند.
مشکل را تعریف کنید. دادهها را فیلتر کنید و روی مشکل اصلی که محصولتان قصد حل آن را دارد تمرکز کنید.
راه حل هایی برای مشکل ایجاد کنید. طراحی محصول خود را به عنوان یک کار در حال انجام شروع کنید. اینجاست که وایرفریم ها و نمونه های اولیه وارد بازی می شوند.
محصول را ارائه دهید. محصول خود را بررسی و آزمایش کنید تا برای عرضه آماده شود.
مانند بسیاری از فریمورک های طراحی که در مورد آن صحبت کردیم، دابل دایمن هم چرخشی است و نه خطی. هر اسپرینت تیم را به بینش های جدیدی هدایت می کند که برای بهبود طراحی محصول استفاده می شود. سپس، فرآیند دوباره با یک تکرار جدید شروع می شود.
دابل دایمن همچنین کار گروهی را در سراسر سازمان تشویق می کند، بنابراین تیم طراحی تنها بر طراحی تمرکز نمی کند. برای موفقیت، کل تیم باید بدانند که چگونه اصول طراحی، روشهای طراحی، استراتژیهای تعامل کاربر و اصول رهبری را به کار گیرند. ممکن است در صورت نیاز نقش ها و مسئولیت های متعددی را به عهده بگیرید.
خیلی شبیه هم هستن نه ؟! من خودم بیشتر از تفکر طراحی استفاده میکنم شما از کدوم فریمورک بیشتر استفاده میکنید؟ :)