یک روز، وقتی در دل شب به سوی قلهای بلند حرکت میکرد، متفکرانه ایستاد. در آن لحظه، با خودش و از مکنونات دلش گفت: "من همای فاتحانم." او دیگر نه در جستجوی تایید بیرونی بود، نه ترسی از آینده داشت . او اکنون فقط به مسیر نگاه میکرد. همهچیز از درون او سرچشمه میگرفت و او آماده بود تا در این مسیر، هر روز قدرتمندتر از قبل گام بردارد.
او دیگر به دنبال چیزی نمیگشت، زیرا همهچیز را در خود داشت. همین حالا، در همین لحظه، او همان چیزی بود که همیشه به دنبال آن میگشت: "خودِ واقعیاش."
#همای_فاتحان
#مریم_اربابی
#تیم_سازی
#ثروت_آفرینی
#راهبری