مریم شیدا
مریم شیدا
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

الو خدا

خسمه لبریز از احساساتی پژمردم
مث یه گل زینتی که گلبرگهاش اشک شبنم می‌بارن
دلم میخواد بخوابم مث اصحاب کهف حالا حالا بیدار نشم
   دلگیرم ازت خدا شاید کفرباشه شاید دارم کافر میشم
شاید اونقدر صدات زدمو جواب ندادی دارم کافر میشم
مگه پرونده من چقدر سنگینه که برات سخت بود ارزومو برآورده کنی منم بندت الو خدا میشه بام حرف بزنی  صدامو داری صدای این بنده خستتو  میشه

الو خدا یه کاری برام میکنی میشه منو ببری پیش خودت بجای من یکی از اون بنده های خوبتو بیاری روی زمین میشه آروم بخوابم و دیگه بیدار نشم جدا دنیا تو دوست ندارم هیچ چیزش برام جالب نیست وقتی چیزیو که خواستم نشد انگیزه ای ندارم برای زندگی نمیتونم این مسیر و ادامه بدم  نمیتونم وقتی زانوی دنیا روی گلومه و فشار میده نفس بکشم
الو خدا بازم منم شمارتو گرفتم کارت دارم میخوام ازت بپرسم چرا چیزیو که خواستم بهم ندادی چرا مگه نگفتن توبخشنده ای نگو مصلحته من این مصلحتو دوست ندارم  من زندم ولی زندگی نکردم چون هر وقت دلم خواست قرص شه ازموندنش  می رفت وتنهام میزاشت

بازم خط رو خط شد یکی ازبنده های شادت اومد رو خط داره ازت تشکر میکنه به آرزویش رسیده میگه خیلی گناه کردم داره ازت تشکر میکنه یعنی منم برم گناه کنم جواب مو بدی  دنیا تو نمیبخشم اگر بخواد ازاین به‌بعدم باهام بد تا کنه

راضیم برم توجهنمتم ولی تو این دنیا نباشم  دلم گرفته بیش از حدی که یک دل ضرفیت  گرفتن داره بدون بعضیا
 زندگی کردن هیچ لذتی نداره ولی باید بخندی و وانمود کنی شادی خدایا همش باید تظاهر کرد شادو خوشحالی   حتی اگر دنیا رو بدست بیاری تمام چیزایی که تو دنیا برای آدماش لذت بخشه ولی بازم غمگینی چون نبودنش اذیتت میکنه 
من نمیخواستم مشکلات زندگیمو حل کنی نمیخواستم هیچ مشکلی نباشه من فقط یه آرزو داشتم که نمیدونم چرا نخواستی بهش برسم نمیدونم درک نمیکنم مث بچه ها بهونه گیر شدم  مث یه بچه که زور میزنه گریه میکنه و بی منطقه  چون قلبش خیلی درد میکنه

خدا دیگه باید تلفنو قطع کنم سرت خیلی شلوغه انگار باشه من رفتم  بدرود

ایا تودانایی؟ من میدانم که نمیدانم اما تو نمیدانی که نمیدانی پس من چون میدانم که نمیدانم دانایم وتوچون نمیدانی که نمیدانی نادانی .... یک عدد وطن پرست واقعی بیزارم از ایل و تبار اهل فرار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید