روزی روزگاری در سرزمینی که شما نمیشناسید ومن هم لازم ندانستم ازان اسمی به میان بیاورم تا همچنان ناشناخته بماند مردمی شب خود را با دلخوشی هاو امید بی انتها به صبح میرساندند در این سرزمین شگفت آور پادشاهی کثیر الشان ومرحومه درسالهای طویل و عریض وپهن و دورمرزهای سلطنتش را تا افقی در بیکرانه های دور گسترانیده بود وتمام ممالک را مستعمره خویش ساخته بود تمام پادشاهان هم الت دست او به طوریکه هنوز مورخین که پرهایشان در این سو وان سو ریخته شده است انگشت حیرت به دهان مانده که او چگونه توانست این چنین عظما باشد
مردم این سرزمین نسبت به پادشاه مرحومه شان بسیار مراتب تکریم را به جا می آوردند و هرروز از رشادتها و دستاورد های مفتخر آمیز او افسانه ها میساختند و با اشتیاقی وصف نشدنی بازگو میکردند شاید بخواهید بدانید پادشاه به چه نامی شناخته میشد عرض کنم خدمتتان که نام پادشاه منورشاه بود که در تبعید جان به جان آفرین تسلیم عزرائیل کرده بود البته در مقابل عزرائیل کسی چاره ای جز تسلیم تام وکمال ندارد
حالا بشنوید از دستاوردهای این صغیر کبیر شاه شده
به طوریکه من از مردم این سرزمین شنیدم (آخه من گاهی به این سرزمین سفر میکنم برای تجارت پوست اهو ) یعنی به طوریکه بخواهم تفسیر های خویش را شرح دهم و ازآنچه که درآنجا نقل میکردند ومن متوجه شدم به اینگونه روایات برمیخورم که :
ظاهرا بطوریکه از مکتوبات واسناد خطی برجای مانده منور شاه روزی در پی شکار آهویی در جنگل بود آهو خیلی چموش بود و منور شاه نمیتوانست آن را به چنگ بیاورد و در رادار کمانش بینداخته و تا بصورت دقیق با تیری برجگرش او را زپا دراورد و اسیر کند پس مجبور می شود پا به پای آهو بر سرعت خویش بیافزاید ( البته او سوار براسب بوده است) آنقدر برسرعتش افزود که ازآن قاره ای که بود به آن قاره ای که تا پیش از آن نبود و کسی نمی دانست که بود وفکر میکردند که نبود ولی در واقع بود رسید( من خودم هم متوجه نشدم چطوری با اسب توانست از آبها هم عبور کند و یه آن سوی جهان برود)
منور شاه متعجب شد وبه اطراف نگریست تنوع گیاهی و پوشش آنجا برایش تازگی داشت وا را به خلسه عمیقی برد او قبلا هرگز چنین جنگلی به عمر خود ندیده بود حتی چهچه پرندگان با آن قاره ای که ازآن می امد هم فرق هایی اساسی داشت در همین حین که مریدان ومخلصانش و جان برکف هایش ( مخلصانو درست نوشتم?)مشغول پاچه خواری منور شاه بودند ناگهان صدایی به گوش رسید انگار جانورانی به سرعت در حال نزدیک شدن بودند ثانیه ای طول نکشید در یک چشم برهم زدن ارتشی مجهز به انواع سلاح های کشتار جمعی سنگ و کوخ و نیزه و.. در جلوی چشمشان قد علم کرد .مریدان از ترس خشتکشان مورد لطف مجاری ادراری قرار گرفت و عقب عقب برگشتند منور شاه اما با شجاعت چشم دوخت به انها که پرهایی را دایره وار به دور سرشان بسته بودند ظاهری عجیب داشتند بدنی برهنه و آفتاب سوخته (سرخ پوست بودند این را بعدا فهمیدم) منور شاه جستان وخیزان شمشیر را ازنیام برکشید و به انها حمله ور شد و در چندین حرکت با روشهای سامورایی و کیشیمورایی دمار از روزگارشان درآورد تا این محور شرارت و تروریسم جهانی به کل ازبین رفته ودرسی برای سایر اشرار و وابستگانشان باشد
بعد که کار کشت کشتار تمام شد منور شاه خوب نظاره کرد و پی برد که قاره جدیدی را کشف کرده است که تاکنون کسی از وجود آن مطلع نبوده است پس بر خود بالید و دستور داد نامش را براین قاره گزارند تا همگان بدانند کاشف این قاره منور شاه بوده است.
(اما متاسفانه بعد از وفات مرحومه منور شاه و این قاره را بلاد کفر همان طور که از نام این بلاد مشخص است که چگونه بلادی است آمریکا گذاشتند و به دروغ گفتند که کریستف کلمب کاشف آن بوده است ننگ به نیرنگشان )
این روایتی بود که من از مردم آن سرزمین علمی وتخیلی شنیدم راست و دروغش را نمیدانم مبادا فک کنید من چوپان دروغگو هستم
اما از روایت های دیگر که بخواهم نقل کنم (البته مردم ماجراهای زیادی برای من تعریف کردند از خدمات و کشفیات او فقط من میترسم در صفحه اختصاصی من در ویرگول جا نشوند این ماجراها )
مثلا مردم این سرزمین خیلی مصز (نه مصر)? هستند یعنی واقعا ته ته مصر بودند هستند که منور شاه اولین کسی بود که پا بر کره ما گزاشت
گرچه ما در بعضی روایات داریم که نیل آرمسترانگ اولین کسی بوده است که پا به کره ماه گزاشت اما مگر اینها میپزیرند جرات نداشتم مخالف نظرشان چیزی بگویم گفتم او چطور توانست به ماه پا بگزارد برای هرکس شاید این سوال پیش بیاید
آنها اینگونه گفتند که ایشان یک پرنده ای داشتند نامش قد قد بوده است روزی منور شاه که داشته است با پرنده دردو دل میکرده (آخر آنها به من گفتند منور شاه مثل حضرت سلیمان قدرت صحبت با پرندگان و جوندگان چهندگان و خزندگان را داشته است وحتی اجنه )
پرنده میگوید تورا چه شده است سرودم
منور شاه با همان خلوص نیت همیشگی اش با حجب وحیا به پرنده نگاه میکند میگوید کاش میتوانستم سفری به آسمان و سیارات دیگر داشته باشم خیلی دوست دارم بدانم کره ماه چگونه کره ای است
پرنده هم پاسخ میدهد سرورم من غلام حلقه به گوش شما هستم بپرید بالا تا شما را به کره ماه ببرم
منور شاه اول کمی تردید میکند ولی همین که پرنده ب الهایش را باز میکند میپرد و بر بال های قد قد سوار میشود (اپلوی قدقد در ایستگاه فضایی شماره نهصدو شونزده ماه مینشیند )
در این سفر شگفت انگیز که دوسال به طول می انجامد آنها بسیار کیف میکنند ولی ما دقیقا نمیدانیم برانها چه گذشته است تنها چیزی که از مردم شنیدم این بود که ایشان بعد ازان سفر متحول شده و دستور داده است که بودجه زیادی برای هوافضا اختصاص داده شود تا سایرین نیز به سفر های فضایی بروند منور شاه قطارسراسری ازتهران وشمال وجنوب را به سمت کره ماه امتداد داد تابدین وسیله برخدمات نیکش افزوده ومردم عادی هم بتوانند تور دسته جمعی به کره ماه ترتیب دهند
و راستی به این اشاره کردم که ایشان با اجنه هم در ارتباط بودند اینها همه از روح ملکوتی و برکات وجودی منور شاه بوده است که حتی اجنه هم در مقابلش سرتعظیم فرو آورده بوده اند
تربیت کار به این صورت بوده است که منور شاه دستور میداده است و اجنه ها اطاعت میکردند مثلا اگر فقرایی وجود داشته اند در مملکت منور شاه به اجنه دستور میداده کمک های مومنانه را به دست مستضعفان رسانده و در یک چشم برهم نهادن کارها را سروسامان دهند و به همین دلیل در زمان منور شاه همه چیز با درایت و تیز هوشی منور شاه خود به خود سروسامان میگرفته است و ضمنا مردم ان سرزمین به من گفتند که منور شاه حتی یک چوب جادو داشته که با یک ورد عمل میکرده و کارها را سروسامان میداده یعنی همانطور که درقصرش بوده با یه ورد فرتی فرتی کارها ردیف میشده است مثلا زلزله می آمده فرتی با یک ورد پالیپیم پیلمپو همه خانه ها ازنو ساخته شهرها ازنو آباد میشدند (البته در بعضی روایت ها داریم که اصلا زمان منور شاه نه زلزله جرات داشته بیاد نه سیل یعنی آن قسمت کره زمین به خاطر عظمت منور شاه جرات همچنین کارایی نداشته اصلا ) اخر انها به من گفتنید منور شاه تمام بلایای ارضی وسمایی را ازمملکت دور کرده بوده است
(خندم میگیره از بعضی هم وطنام نه اصلا زلزله نمیومده اون موقع??)
منور شاه یک الاکلنگ جادویی داشته وبا ان کارهایی میکرد کارستان مثلا تنظیم نرخ سقوط وصعود در مملکت بدین صورت که سکه را میگرفته میگزاشته در این الاکلنگ قیمت سکه سقوط میکرده یا مسکن یا طلا و برعکس آن صعود جوانان در زمینه های کارآفرینی اشتغال و درآمد فقط هم با همین الاکلنگ جادویی خدمات جاودانه ای را به جامعه عرضه می داشته است
درهمین حین که مردم درحال تمجیداز خدمات وکشفیات واختراعات او بودند ازجمله ساخت واکسن ساخت بانک ساخت هواپیما ساخت کشف برق ...بودند به یکباره منور شاه ازگور برخاست و فریاد زد ازجان من گور به گور شده وعلیل چه میخواهید من خود دست نشانده ای بودم که امور مملکت را به بیگانگان سپرده بودم اینهایی که میگوید و منسوب میدانید به من از شل مغزیتان است چطور من توانسته بودم اینهمه خدمات انجام دهم در ان مدت کوتاه
اینجا بود که من فهمیدم تا چیزی را به چشم خود ندیده ام باور نکنم
باشد که پند وپندکی گرفته باشید تا پند وپندکی دیگر درود و بدرود