دلم به حال دخترای سرزمینم میسوزه دلم برای اون زندگی خوبی که میتونست نصیبمون بشه ولی نزاشتن میسوزه به حکم شرورترین قوانین جاهلانه
دلم برای خودم تنگ شده برای خنده هام دلم برای خنده هام که قبل از شکفتن رو لبام کشتنش میسوزه
دلم برای جوونیم میسوزه که دارن نابودش میکنن دلم میسوزه برای ارزوهای قشنگم که سهم دیگران شد
دلم از دل سوختنام میسوزه .......
زندگیو نمیبخشم که باهام بدتا کرد حلال نمیکنم زندگیو
سخته دیدن اتیش گرفتن همه وجودت وقتی کاری ازدستت برنمیاد سخته التماس کردن به خدا وقتی جوابتو نمیده سخته زندگی جاییکه دختریعنی لکه ننگ سخته وقتی بخوان شادیتو ازت بگیرن ازادیتو چون دختری
دختر تو این کشور کالای دست دومه که میتونن بخرنش وبفروشنش غیر اینه
بزرگترین دارایی یه ادم ازادیشه اگر دارین قدرشو بدونین بعضیا مث پرنده توقفس زندانین وفقط ارزوی مرگ میکنن تاحسرت در اسارت موندن بقیه عمرشونو به دل زندان بانشون بزارن شهامت کسی که خودشو میکشه خیلی بیشتر از ما مرده های متحرکه که جرات خلاصی و دل کندن نداریم ازاین دنیای کثیف که بهمون جز درد چیزی نداد
نمیتونم خوشیو توصیف کنم ولی اوناییکه خوشی ها رو دیدن ولذتشو بردن میگن خیلی کیف داره بی دغدغه خندیدن درکنار کساییکه دوسشون داری میگن خیلی کیف داره دست عشقتو بگیری و جسم خاکی کوچه پس کوچه ها رو له کنی
دلم واسه خنده هام تنگ شده .... دقیقا انتهای جاده بدبختیم جاییکه نه پلی هست نه جاده ای واسه برگشت نه تاکسی که رد شه سوارم کنه منو برگردونه به۱۸ سالگیم
اینجایی که هستم خود جهنمه جهنمی که برام ساختن اتیشش تمام منو سوزوند خاکستری ازم مونده که باد با خشم ونفرت به هر طرف که میخواد پرواز میده
اگر نمیتونی پدر ومادر خوبی باشی بچه بدنیا نیار لطفا اگر نمیتونید محبت کنید به بچه هاتون وپشتشون باشید با بدنیا اوردنشون اونا رو متولد نمیکنید بلکه میکشید
به امید ازادی ورهایی دخترای سرزمینم..
برماگذشت انچه نباید میگذشت باقی عمر هرچه باداباد....