مرضیه
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

نشانی خانه دوست را پیدا کردم :)

امروز عصر بعد از بحثی که بین چند نفر و من پیش آمد و به هر حال تمام شد تا یکی دوساعت بی‌هدف در خانه راه می‌رفتم و مدام فکر می‌کردم این یکی حق داشت یا آن یکی.

ذهنم درگیر شده بود و راه رهایی می‌جستم. طبعا اولین گزینه دوست صمیمی ام کتاب بود. گفتم امشب بنشینم کتاب کاغذی بخوانم، انگشتانم جلد سورمه‌ای شاهنامه‌ را لمس کرد...کتاب را باز کردم. نشانگر کتاب روی "رفتن کنیزکان رودابه به دیدن زال زر" بود. یک صفحه‌ای خواندم...

می‌خواندم و هنوز فکر می‌کردم چرا آدمها در بحث و اصلا در خود زندگی خودخواه می‌شوند؟ چرا فقط حق را به خودشان می‌دهند؟

می‌خواندم و ذهنم هنوز درگیر آن بحث بود و حیفم آمد که شاهنامه عزیز را با این حال بخوانم...🤷‍♀️

گوشی را برداشتم و بی‌هدف گشتم و یهو دیدم داخل ویرگولم.

چند پیام داشتم و یکی از آن‌ها شگفتانه (معادل سورپرایز) ویرگول بود :))

بخش "دوستان" به ویرگول اضافه شد:

راستش خوشحال شدم احساس کردم بالاخره انتقادم یک جایی به ثمر نشست...

(حالا احتمالا آنها پست قبلی مرا اصلا ندیده‌اند ولی بگذارید با این تصور دلم برای دقایقی شاد شود و محتوای آن بحث کذایی را فراموش کنم 🙂)

منظورم این پست است: خانه دوست کجاست؟

پ. ن۱: همچنین داشتم فکر می‌کردم کاش فروشگاه خانمی که یکماه است خرید کردم، کالای اشتباه فرستاده و آخرش هم پولم را برنگرداندند از ویرگول یاد می‌گرفتند، احترام به مشتری را...

پ.ن ۲: می‌توانم تا صبح درد دل کنم و چرت و پرت بنویسم ولی خب مخاطبان این صفحه عزیز و محترمند... همینقدر بی سر و ته نویسی را هم ببخشید

پ.ن ۳: شاید موقت

پ.ن ۴: ولی واقعا چرا گاهی آدمها فقط خودشان را می‌بینند؟

دوستدار نوشتن :)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید