کلمه جاودانگی، کلمه زیبایی است به نظر من یک حس قدرت و شکست ناپذیری به همراه دارد. دقت کردین آدمی همواره دنبال جاودانه شدن بوده و هست. اگر سری به اساطیر و افسانه های ملل مختلف بزنید همواره اشخاص به دنبال اکسیر حیات یا رویین تن بودن بودند. برای یافتن اکسیر زندگی چه سختی ها و مسیرهای صعب العبوری را سپری کردند. همه نشان دهنده این است که خواسته آدمی این است که جاوید و بی پایان باشد. می تواند دلیلش مرگ و پایان یافتن زیستی باشد و اینکه آدمی همواره به دنبال به تعویق انداختن این رخ داد و دوری از درک حس فانی بودن است.
اما بشر با این حس ناکامی و عدم وجود اکسیر حیات چه کرد و چه شگردی به کار برد که جاودانگی را درک کند و دیگر نیازی به اکسیر هم نداشته باشد.
به نظر من آدمی هنر را خلق کرد و نوشتن آموخت که خود را با این ابزار جاوید کند بدون نیاز به اکسیر و در این حالت تا ابد جاوید بماند. هر چند می شود گفت بشر با تولید مثلش نیز به دنبال جاوید شدن بود و با ادامه نسلش حس جاری بودن را درک کرد.
حالا چرا اصرار دارم خلق اثر به هر شکلی مانند آثار هنری، اشعار و متون، اختراعات و کشفیات متفاوت
می تواند منجر به جاودانگی شود.
اشخاصی مانند مولانا، حافظ و هزاران خالق دیگری که شهرت جهانی دارند و آثارشان تاثیر به سزایی در زندگی اشخاص داشته است بعد از گذشت قرن ها همچنان نامشان و آثارشان شناخته شده است و گویی در کنار نسل های بعدی نیز حضور دارند.
به نظر من درست است که مخترعین نقش به سزایی در بهبود کیفیت زندگی بشر داشته اند اما تاثیر هنرمندان، شاعران و نویسندگان بیشتر از مخترعین می باشد چون این آثار از جنس احساسات می باشند که گزینه مشترک بین تمامی انسان ها است اما اختراعات و کشفیات در حقیقت وسیله ای در دست بشر و جسمی است بیرونی و نه حسی درونی.
در نتیجه خلق اثر به هر شکلی راهی برای جاودانگی است.