M.B
M.B
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

چي شد ... ؟


تا اونجايي كه خاطرم هست در دوران تحصيل و كارم از نوشتن هرگونه گزارش و انشاء در مي رفتم و فقط در صورت اجبار دست به قلم مي شدم

تنها دوبار در عمر تحصيليم با رغبت دست به قلم شدم و اتفاقا بازخورد خيلي خوبي هم گرفتم.

اولين بار امتحانات نهايي پنج دبستان بود انشائي با موضوع ورزش نوشتم اون زمان يكي بايد قلمو از دستم مي گرفت ? و نمره اون درس ٢٠شد ( لازم به ذكر است در اون زمان امتحانات نهايي حكم كنكور سراسري داشت و با مقررات خاصي اجرا مي شد)

دومين بار زنگ انشاء دوره راهنمايي بود ي متني از زبان درخت نوشتم كه از سمت دبيرم به شدت مورد استقبال قرار گرفت.

اين اواخر هم در ي گروه دوستانه به اصرار دوستان خاطرات سالي كه گذشت نوشتم كه خيلي تشويق شدم از سمت دوستان و مي گفتن ما متنهاي تو را مثل داستان هاي جذاب دنبال مي كنيم و خودمونو مي ذاريم به جاي قهرمان داستان، اين موارد تنها مواردي بود كه من با ميل و رغبت دست به قلم شدم.

اما حالا چي شد كه ٢٠ روز به طور پيوسته و با اشتياق هر چه تمام تر هر روز مي نويسم و در ويرگول منتشر مي كنم

تمام اين سال ها درسته خودم اهل نوشتن نبودم اما هميشه نويسندگان و فيلم نامه نويسان را تحسين مي كردم و به قوه تخيل و تجسم فضاييشان احسنت مي گفتم

و هميشه ي گوشه از ذهنم نوشتن يك كتاب برام آرزو بود و ي ميل و كشش باطني به اين كار داشتم

اما هيچ وقت سمتش نمي رفتم

در اين دوره كرونايي كه همه برنامه هاي زندگيمو تحت الشعاع قرار داده دنبال ي راهكار حال خوب كن بودم كه بتونم انرژي بگيرم براي ادامه راهم از اتفاق دوستم ي دوره آنلاين خلق عادت نويسندگي بهم معرفي كرد

اين دوره براي من فرصتي بود كه ذهنمو به چالش بكشم و خودمو محك بزنم

و الان روز پايان دوره است و من ٢٠ روز پياپي نوشتم و به بركت ويرگول كلي بازخورد خوب گرفتم

نمي گم نويسنده شدم اما بهم اثبات شد كه مي تونم پا در اين عرصه بذارم و برم دنبال تحقق بخشيدن و به فعل در آوردن آرزويي كه در سرداشتم.

به قولي:

هنوز راه زيادي مونده تا برم اما از جايي كه قبلا بودم هم خيلي دور شدم ......

متشكرم از تمامي اشخاصي كه دقايقي از وقت گرانبهاشون را صرف خواندن نوشته هاي من كردند و با اظهار نظراتشون موتور ذهنم را روشن كردن

با سپاس فراوان

مرضيه


مرضیه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید