ویرگول
ورودثبت نام
Mason
Mason
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

چالش کتابخوانی طاقچه؛ آسایش

?معرفی کتابِ "آسایش"


?نویسنده؛ مت هیگ
?مترجم؛ مهشيد شبانیان
?ناشر؛ میلکان
?تعداد صفحات کتاب؛ ٢١۶ص
?دسته‌بندی؛ موفقیت، خودیاری و روان شناسی عمومی
?قیمت نسخه چاپی؛ 99 هزار تومان


?خلاصه کوتاه کتابِ آسایش؛
کتاب از چهار بخش تشکیل شده ولی میشه کتاب رو از هر بخشی که خواستیم شروع به خوندن کنیم و حتی در مقدمه‌ی کتاب نوشته شده که میشه کتاب رو از آخر به اول هم خوند ولی هر بخشی با بخش دیگه ارتباط داره!

مت هیگ نویسنده ی کتاب فردی هست که از دوره ی نوجوانی دچار بیماری افسردگی شده و برای همین در اکثر کتاب هایی که نوشته بخش های زیادی از کتاب مربوط به تجربه ی او از این بیماری و نحوه ی کنار آمدن او با این حس و حال درونی هست.
مت هیگ در کتابِ آسایش از موضوعات مختلفی صحبت می کنه برای مثال از «امید» صحب میکنه و توضیح می ده که امید در سخت ترین شرایط و موقعیت زندگی شخصی و اجتماعی به کمک ما میاد و باعث میشه که ما بتونیم اون شرایط رو برای خودمون قابل تحمل تر کنیم و کم نیاریم و ادامه بدیم.
مت توضیح میده که وقتی در بحرانی ترین حالت زندگیتون بودین و دچار حملات شدید روحی و روانی بودین، تحمل کنین و صبر کنین و همیشه این رو به خودتون یادآوری کنین که این شرایطی که من الان در اون هستم هر چقدر هم که سخت باشه و طاقت فرسا، حالت و حس نهایی من نیست و این اوضاع موقت هست و حالم بزودی خوب میشه...
در بخشی از کتاب مت هیگ یاد اوری می کند که لازم نیست همیشه در اوقات فراغت، کاری مؤثر انجام دهیم تا مفید به نظر برسیم، همین که باشیم و نفس بکشیم و چیزی بخوریم و استراحت کنیم بدون انجام کاری، این خودش یک نوع مؤثر بودن هست!
همچنین مت هیگ در بخشی از کتاب به معرفی فیلم ها و در بخشی دیگر به معرفی موسیقی هایی می پردازد که مورد علاقه‌اش هستند و به خواننده توصیه می کند.



?بریده هایی از کتاب؛
«هر چه بیشتر عاقلانه تر حرف میزدم و رفتار میکردم، دیوانه تر به نظر میرسیدم.»

«مسئله این است که میخواهی چطور این فرصت و زندگی ارزشمند را که به تو داده شده سپری کنی. میخواهی آن را صرف تلاش برای خوب به نظر رسیدن و ایجاد توهم کنی که بر اوضاع و احوال تسلط داری یا میخواهی آن را مزه کنی، از آن لذت ببری و به حقیقت خود پی ببری.»

«روزی روزگاری به خود فشار می آوردم تا دیگران را ناامید و ناراحت نکنم. کارهایی را انجام میدادم که از آنها متنفر بودم. به مهمانی هایی میرفتم که واقعاً نمیخواستم در آنها شرکت کنم. افرادی را ملاقات میکردم که صحبت با آنها بسیار سخت بود. هر لبخندی که میزدم تقلبی بود. و بعد ذهنم منفجر شد. پس از آن متوجه شدم که بهتر است که دیگران را ناراحت و ناامید کنم تا اینکه خودم را منفجر کنم»


?پیشنهاد من؛
کتاب که کتابِ واقعا خوبیه و من از خوندنش لذت بردم و پیشنهاد میکنم که بخونین ولی ترجمه یکم به دلم ننشست و می تونست بهتر باشه و از انتشارات میلکان انتظار بهتری نسبت به ترجمه داشتم!
من این یادداشت رو برای حضور در چالش کتاب خوانیِ جذابِ طاقچه نوشتم.

https://virgool.io/p/vtwle0kphlhv/%D8%A2%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87%D9%88%D8%A8%DB%8C%DA%A9%D9%87%D9%85%DB%8C%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%DB%8C%D8%AF%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4%D8%AF%D9%87%DB%8C%D8%AF%D8%B1%D8%A7Paste%DA%A9%D9%86%DB%8C%D8%AF
https://taaghche.com/book/106193


کتاببیماری افسردگیطاقچهچالش کتابخوانی طاقچهمت هیگ
کتاب!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید