ویرگول
ورودثبت نام
Mason
Mason
خواندن ۳ دقیقه·۸ ماه پیش

چالش کتابخوانی طاقچه؛ تولستوی و مبل بنفش

"تولستوی و مبل بنفش"


نویسنده؛ نینا سنکویچ ، نویسنده آمریکایی
مترجم؛ لیلا کرد، ترجمه واقعا خوب ،روان و بدون نقص هست و پیشنهاد میشه.
نشر؛ کوله پشتی
مشخصات؛ تعداد صفحات 272، رمان و داستان خارجی.


خلاصه ی کتاب؛

راوی داستان ما زنی هست که در خانواده ای بزرگ شده که این خانواده دارای سه فرزند دختر هست که راوی داستان تولستوی و مبل بنفش ، کوچیک ترین آن ها هست.
آن ماری خواهر بزرگ تر و ناتاشا خواهر وسطی هست.
آن ماری بسیار به کتاب و کتاب خوانی علاقه مند هست و در طول داستان بار ها و بار ها به این موضوع اشاره میشه.
آن ماری که متأهل هست ، متاسفانه به بیماری سختی دچار میشه و در بیمارستان بستری میشه و در چهل و شش سالگی فوت می کنه!
خواهر کوچیک تره بسیار به آن ماری وابسته هست نسبت به بقیه‌ی اعضای خانواده و با این که خودش هم متأهل هست و چهار تا فرزند پسر داره و همسری به نام جک ولی همیشه سعی می‌ کنه به آن ماری سر بزنه و براش کتاب های مختلفی که آن ماری دوست داره می‌ خره و می بره بیمارستان تا خواهرش بخونه.
در طول داستان بار ها به کتاب های مختلفی اشاره می شه که این می تونه به عنوان یک نوع معرفی کتاب هم محسوب بشه برای خوانندگان این کتاب...
از بخش های دردناک این داستان ، قسمتی هست که آن ماری به خواهرش میگه فردا دوباره میبینمت ولی اون فردا هیچ وقت دیگه نمی رسه و هیچ دیداری در کار نیست و آن ماری فوت می کنه.
کتاب ،بسیار احساسی دنبال میشه و سایه ی مرگ همیشه به همراه متن ها و کلمات کتاب هست و نویسنده بار ها به این موضوع اشاره می کنه .
از قسمت های جالب کتاب میشه به رابطه ی این سه خواهر اشاره کرد که به نوعی با کتاب رابطه شون گره خورده...
پایان کتاب هم نسبت به ابتدای کتاب بهتر هست و هر چی داستان جلوتر میره انگار بهتر میشه.


بریده هایی از کتاب؛

ما به کتاب هایی نیاز داریم که اثرشان بر ما مثل اثر یک فاجعه باشد؛ کتاب هایی که عمیقا متأثرمان کنند؛ مثل تاثیر مرگ کسی که بیشتر از خودمان دوستش داشتیم؛ مثل تبعید شدن به جنگل های دور از همه؛ مثل یک خودکشی. کتاب باید همچون تیشه ای باشد برای شکستن دریای یخ زده ی درونمان.

فریاد کشیدم.باز هم فریاد کشیدم.ماشین را کناز زدم و به فریاد کشیدن ادامه دادم.گلویم دردناک و زخمی شده بود.

بوسیدمش و گفتم که دوستش دارم و فردا دوباره میبینمش.

و شب ها هم شراب را کنار گذاشته بودم.حتی نوشیدن یک لیوان هم بعث میشد به گریه بیفتم.

که در درونش در حرکت بود و داشت زندگی را در وجودش خفه می کرد. مرگ در راه بود.

در آخرین لحظه‌ی افتادنش می‌دانسته که هیچ چیزی قادر به نجاتش نیست و دیگر مرده است...

او خودش را از دست داده بود.


پیشنهاد من؛ داستان جذاب و گیرا هست ولی در مواقعی یکنواخت میشه و میشه گفت حوصله سر بر ولی در کل کتاب خوبی هست و پیشنهاد می کنم این کتاب رو از طاقچه بخرین ، بخونین و لذت ببرین.
این یادداشت رو من برای شرکت در چالش کتابخوانی طاقچه در ویرگول نوشتم.

لینک دریافت کتاب از طاقچه؛


https://taaghche.com/book/42411


چالش کتابخوانی طاقچهطاقچهچالش طاقچهچالش کتاب خوانی طاقچهکتاب
کتاب!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید