Mason
Mason
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

چالش کتاب‌خوانی طاقچه؛ کتابخانه نیمه شب

?️نویسنده؛ مت هیگ ،نویسنده‌ ی اهل انگلستان ،که دانش آموخته رشته های زبان انگلیسی و تاریخ هست.
مت هیگ به بیماری افسردگی مبتلاست و در کتاب هایش بار ها به این موضوع اشاره کرده و حتی کتاب هایی هم که موضوع اصلی اون افسردگی هم باشه نوشته.
از دیگر آثار این نویسنده‌ می‌شه به
دلایلی برای زنده ماندن
کتاب آسایش
سیاره پر استرس
و...
اشاره کرد.


?مترجم؛محمد صالح نورانی زاده
ترجمه‌ ی ایشون عالی،روان و بدون هیچ نقصی هست.

?مشخصات کتاب؛
352صفحه
ژانرِ رمان و داستان خارجی
ناشر کتاب کوله پشتی

?خلاصه ی کتاب خانه ی نیمه شب؛
نورا سید ، شخصیت اصلی داستان ،دختری هست که در زندگی مشکلات روحی و روانی فراوانی داره و بشدت افسرده هست و با این بیماری دست و پنجه نرم می کنه ،نورا تنها زندگی می کنه و تنها یک دوست داره که اون رو هم مدت هاست فقط از شبکه های اجتماعی دنبال می کنه...
نورا از زندگی که داره و در اون هست راضی نیست و مدام حسرت زندگی هایی رو می خوره که می تونست داشته باشه ولی نداره...
نورا گربه ای داره که به شدت به اون وابسته هست و دوستش داره‌...
نورا در ادامه ی داستان اتفاقاتی براش میفته و خودکشی انجام می ده و ... که باعث میشه نورا زندگی های متعددی رو تجربه کنه ولی شرط پایداری هر زندگی اینه که نورا نباید حتی یک بار هم احساس افسردگی و ناراحتی و نا رضایتی از اون زندگی بهش دست بده...نورا زندگی های متفاوتی رو تجربه می کنه ولی در هر کدوم از اون ها میبینه که نقص هایی هست و ...
و زندگی بدون نقصی اصلا وجود نداره و زندگی از هر نوعی پر از فراز و نشیب و تلخی و شیرینی هست... خودکشی نورا نا فرجام هست و
نورا در ادامه داستان بر میگرده به زندگی واقعی خودش و ...

داستان تاثیر گذار دیگه ای از مت هیگ،نویسنده‌ 48 ساله ،که هر چی کتاب نوشته همگی بی نظیر هستن.
کتابی پر فروش و جذاب...


?بریده هایی از کتابِ"کتاب خانه نیمه شب"
"تمام شد. کسی به نورا نیاز  نداشت. در این دنیا اضافه بود. وقتی داخل خانه‌ اش رفت،سکوت برایش از هر سرو صدایی بلند تر بود. بوی غذای گربه ،کاسه‌ ای که برای ولتر پر کرده بود و ولتر هم نصفش را خورده بود.
برای خودش آب ریخت، دو تا قرص ضد افسردگی خورد و اندیشمندانه به بقیه قرص ها خیره شد.
سه ساعت پیش از آن که تصمیم به مردن بگیرد،تمام بدنش از حسرت و پشیمانی تیر می‌کشید‌."

"نورا در شبکه‌ های اجتماعی چرخی زد،نه پیغامی ،نه نظری ،نه دنبال کننده‌ی جدیدی ،نه در‌خواست دوستی جدیدی،نورا مثل پادماده بود،با اندکی چاشنی بیچارگی."

"کتاب‌ های فلسفه قدیمی همچون ارواحی به جا مانده از دوران دانشجویی‌ اش ، دورانی که زندگی هنوز پر از احتمالات ممکن بود،از بالای قفسه ها به او خیره نگاه می کردند."

"این روز ها همه از همدیگه متنفرن.چون دور تا دورشون پر شده از دوست هایی که دوست نیستن‌."

?️پیشنهاد من؛
کتاب لزومی به تعریف نداره و جذاب و خوندنی هست و بی نظیر با حسی عجیب و دوست داشتنی...

این یادداشت برای شرکت در چالش کتاب خوانی طاقچه ،در ویرگول هست.



https://taaghche.com/book/95170


کتابکتابخانه نیمه شبطاقچهچالش کتاب خوانی طاقچهچالش کتابخوانی طاقچه
کتاب!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید